توجه: نقل مطالب در بانک مقالات جهانی شدن به معنای تایید محتوای آنها نیست.


مشاهده گفتگو به زبان اصلی در قالب فایل PDF

ما از سه کارشناس دعوت کرده ایم تا در بحثی پیرامون جهانی سازی و    نارضایتی های موجود درباره آن، شرکت نمایند.

 

توضیحات عکس ها:

 

  • مدیر کل سازمان تجارت جهانی، پاسکال لامی  (سمت راست) و جان تسانگ ، وزیر امور اقتصادی هنگ کنگ و رییس دوره ای ششمین جلسه وزرای کشورهای عضو سازمان تجارت جهانی، پس از پایان مجمع شش روزه در دسامبر 2005، با یکدیگر دست می دهند.

 

 

  • گسترش سریع و روزافزون تکنولوژی، سبب شده است تا آمینا هارون ، در حال فروختن هندوانه در بزرگ ترین بازار میوه و تره بار و سبزیجات کنیا، با تلفن همراهش نیز صحبت نماید.

 

 

  • یک هندی در حال قدم زدن در مراکز خرید گورگائون  در جنوب شهر دهلی نو.

 

 

جیمز گلسمن ، هماهنگ کننده و مجری این گفت و گو، از اعضای موسسه اقتصادی آمریکا   می باشد. او که پیش از این از ویراستاران، ناشران و مقاله نویسان روزنامه واشنگتن پست بوده است، اکنون صاحب تارنمای TCSDaily.com  می باشد. موضوع و محتویات این تارنما درباره رابطه بین تکنولوژی های پیشرفته و سیاست عمومی می باشد. موسی نایم ، سردبیر مجله سیاست خارجی و یک اقتصاددان ونزوئلایی می باشد. او پیش از این در بانک جهانی مشغول  به کار بوده است و در دهه 90  نیز وزیر تجارت و صنایع ونزوئلا بوده است. کتاب او به نام "فعالیت های غیرقانونی: چگونه قاچاقچیان، سوداگران و جعل کنندگان، اقتصاد جهانی را به گروگان گرفته اند" به تازگی منتشر شده است. کلود بارفیلد ، یک متخصص در امور تجارت و بازرگانی می باشد. او پیش از این مشاورهیئت نمایندگی تجاری آمریکا بوده است و اکنون از اعضای موسسه اقتصادی آمریکا می باشد. او هم چنین نویسنده کتاب "تجارت آزاد، حق حاکمیت دولت ها و دموکراسی: آینده سازمان تجارت جهانی" می باشد. بارفیلد هم اکنون مشغول نوشتن کتابی درباره چین می باشد.

 

 

در حالی که بسیاری از مردم فرآیند جهانی شدن را یک امر جدید و مدرن می دانند، اما متخصصان ما توضیح می دهند که این پدیده سابقه ای طولانی دارد و می توان گفت که      سابقه اش به زمانی بازمی گردد که ملل کشورهای مختلف شروع به داد و ستد با یکدیگر نمودند. در حقیقت در فاصلۀ زمانی بین دهه 1870  تا جنگ جهانی اول را که در آن جهان شاهد تغییرات گسترده ای در ساختار حمل و نقل و ارتباطات بود، می توان به عنوان دوران طلایی  جهانی سازی دانست. گستره متنوع بحث پیرامون جهانی سازی، تغییرات اخیر در کشور چین و کشورهای اروپای شرقی را نیز در بر می گیرد. جهانی سازی هم چنین شامل موضوعاتی مانند آینده دولت های ملی مستقل، جعل و تقلب و سایر شکل های قاچاق و تجارت غیرقانونی،  تاثیرات فرآیند جهانی سازی بر شکل گرفتن نوعی بنیادگرایی مذهبی در پیروان ادیان مختلف و هم چنین تاثیرات آن بر حکومت های دموکراسی و دیکتاتوری می باشد.

 


گلسمن: اجازه دهید بحث را با سوالی کلیدی آغاز کنیم، جهانی سازی به چه معناست؟

 

بارفیلد: خب، تعاریف مختلفی در مورد جهانی سازی وجود دارد، اما من جهانی سازی را به صورت تاثیرات ناشی از پیشرفت تکنولوژی بر کشورها و جوامع مختلف تعریف می کنم و فکر می کنم که جهانی سازی بیش از هر چیزی از تکنولوژی نشأت می گیرد. پدیده جهانی سازی به این صورت فشرده و منسجمی که ما اکنون آن را تجربه می کنیم، در حقیقت بدون پیشرفت های شگرف علمی طی چند دهه گذشته در زمینه حمل و نقل (تولید به موقع کالا و تحویل سروقت آن) و انقلاب در زمینه صنعت مخابرات و ارتباطات – که به شما اجازه می دهد از هر نقطه جهان با سازمان ها و افراد، در دیگر نقاط جهان در تماس باشید، غیر قابل تصور می باشد.

 

گلسمن: آیا این یک پدیده نو و جدید می باشد؟

 

بارفیلد: نه، شما می توانید به یونانیان بنگرید، یعنی هر زمان که نوعی داد و ستد اقتصادی بین ملت ها و یا جوامع مختلف وجود داشته باشد، می توان آن را مقدمه ای بر جهانی سازی دانست. زیرا در حقیقت آن ها مشغول رد و بدل کردن ایده ها، افکار و انجام معاملات اقتصادی بین مردم مختلف می باشند و این سرآغاز جهانی سازی است. شما نمی توانید در جامعه ای مجزا و بدون هیچ گونه تماسی با دیگر جوامع انسانی زندگی نمایید.

 

گلسمن: پس به این ترتیب شما جهانی سازی را نوعی رابطه متقابل بر پایه مناسبات اقتصادی  می دانید؟

 

بارفیلد: من می خواهم جهانی سازی را هم در قالب اقتصادی و هم در قالب اجتماعی تعریف کنم. اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به عنوان دو دوره مهم و تاثیرگذار بر جهانی سازی شناخته می شوند. دوره اول، از سال های 1870 تا جنگ جهانی اول می باشد که جهان در این مدت شاهد پیشرفت چشمگیر علوم به خصوص در زمینه های حمل و نقل و ارتباطات بود. در این دوره روابط بین کشورهای پیشرفته و متمدن جهان، بسیار نزدیک تر و درهم تنیده تر از روابط کنونی بین کشورهای پیشرفته بود. بسیاری این بازه زمانی را دوران طلایی جهانی سازی می دانند. دوره دوم را می توان دوران پس از جنگ جهانی دوم دانست. طی دهه های 70 و 80 و 90  جهان شاهد انفجار تکنولوژی در همه زمینه ها و به خصوص در زمینه ارتباطات پیشرفته و حمل و نقل فوق العاده سریع بود.

 

به نظر من سیاست های عمومی نیز تاثیر مهمی بر جهانی سازی دارند. اگر به آمریکای      سال های بعد از 21- 1920 و یا آمریکا و اروپا در دوران رکود اقتصادی (اوایل دهه 1930) و یا آرژانتین – که در آن سال ها کشوری کاملاً پیشرفته و مترقی بود – بنگرید، می بینید که این کشورها در آن مقطع زمانی دارای حکومت هایی کاملاً درون گرا، متکی به خود و مستقل از نظر اقتصادی بودند. این کشورها هرگونه رابطه تجاری و سرمایه گذاری با خارج را قطع کرده بودند و کاملاً به صورتی مستقل و متکی به منابع خود عمل می کردند.

 

گلسمن: آیا امروزه نیز کشوری مستقل به آن صورت وجود دارد؟

 

بارفیلد: کره شمالی مثال خوبی در این زمینه است. اما این کشور نیز در حال فرو پاشیدن است. می توان سیستم حکومتی اعمال شده توسط شوروی ها در اروپای شرقی را نمونه خوبی از کشورهای درون گرا و بدون داد و ستد گسترده خارجی دانست. اروپای شرقی تا قبل از فروپاشی شوروی، سیاستی کاملاً رو به داخل داشت و تجارت و داد و ستد چندانی با دیگر کشورهای غربی نداشت.

 

گلسمن: بسیاری می گویند که جهانی سازی یک ایده و مفهوم آمریکایی است که به بقیه جهان تحمیل شده است. آیا این موضوع درست است؟

 

بارفیلد: به نظر من این موضوع صرفاً به دلیل موقعیت برتر ایالات متحده است. ازآغاز قرن بیستم تا کنون، ایالات متحده همواره پیشرفته ترین کشور از لحاظ علمی و تکنولوژیکی بوده است، این امر حتی در دوران رکود اقتصادی نیز صدق می کرد.

 

گلسمن: به طور کلی مزایای جهانی سازی چیست؟

 

بارفیلد: من فکر می کنم که بزرگ ترین مزیت آن امکان دستیابی همه مردم به کالاها و خدمات با بهترین کیفیت و کم ترین قیمت می باشد و این موضوع باعث ارتقاء سطح زندگی مردم      می شود. اولین مزایای جهانی سازی، اقتصادی هستند، اما این تنها مزیت آن نیست، زیرا    مردم اهداف و اولویت های دیگری به جز منافع اقتصادی نیز در زندگیشان دارند و ازهمین رو     می توان جهانی سازی را ابزاری دانست که به وسیله آن مردم می توانند به سایر اهداف شخصی، ملی و اجتماعیشان نیز برسند.

 

گلسمن: موسی، شما در کتاب اخیرتان، " فعالیت های غیرقانونی: چگونه قاچاقچیان، سوداگران و جعل کنندگان، اقتصاد جهانی را به گروگان گرفته اند"، جهانی سازی را تنها از دیدگاه علمی و تکنولوژیکی نگاه نمی کنید، بلکه آن را به نوعی متاثر از تغییرات و دگرگونی های سیاسی نیز می دانید. در کتابتان گفته اید: "یکی ازتغییرات مهمی که موج اخیر جهانی سازی در جهان به وجود آورده است، انقلاب های سیاسی بوده است و این انقلاب های سیاسی به اندازه انقلاب های تکنولوژیکی ریشه ای و تاثیرگذار هستند." به نظر شما این انقلاب های سیاسی، خود به نوعی منتج از انقلاب های تکنولوژیکی و یا پیشرفت های شگرف در عرصه ارتباطات و رسانه ها نبوده اند؟

 

نایم: نمی توان به طور قطعی به این سوال جواب داد. تنها چیزی که ما می دانیم این است که هردوی این موارد، هم زمان اتفاق افتاده اند. نکته مهم و ارزنده این است که هرچه مردم دسترسی بیشتری به اطلاعات داشته باشند، بهتر می دانند که زندگی مردم سایر کشورها چگونه است و همین موضوع سبب ایجاد نوعی انگیزه و اشتیاق قوی در آن ها برای کسب آزادی های بیشتر می شود. هم چنین ارتباط مستقیمی بین روش های ارتباطی جدید و سیستم های حمل و نقل مدرن و انقلاب های سیاسی دهه 90 که باعث از بین رفتن بسیاری از مرزهای گذشته و ایجاد  حکومت های دموکراتیک زیادی شد، وجود دارد. از همین رو پیدا کردن رابطه علت و معلولی بین انقلاب های سیاسی و پیشرفت های تکنولوژیک کمی دشوار است. اما در هر حال موضوع مهم آن است که این دو مورد، هردو در خدمت یک هدف هستند.

 

یکی دیگر از نکاتی که من در کتابم بر روی آن تاکید زیادی داشته ام، بیان نقاط افتراق جهانی سازی و تجارت، جهانی سازی و سرمایه گذاری ها و یا در کل، جهانی سازی و اقتصاد است. موضوعی که باید به آن توجه کنیم این است که کشورهای جهان اکنون به واسطه روابط و    گره هایی بسیار فراتر از اقتصاد و تجارت با یکدیگر مرتبط هستند. به عنوان مثال می توان حادثه یازدهم سپتامبر را نمونه ای از تبعات جهانی سازی به شمار آورد؛ حمله به برج های تجارت جهانی نتیجه آشوب ها و نابهنجاری های سیاسی  آن سوی دنیا بود و تروریست ها برای رسیدن به هدفشان از امکانات و تکنولوژی فراهم شده به وسیله جهانی سازی استفاده نمودند.   هم چنین یکی از عوامل موفقیت آن ها استفاده از آزادی ها و موقعیت های فراهم شده توسط   انقلاب های سیاسی بود.

 

بارفیلد: من هم کاملاً با این مطلب موافق هستم که نمی توان به صورتی قاطع، حدود و گستره تاثیرات انقلاب های سیاسی را مشخص نمود. اما یک نکته مهم را هم نباید از نظر دور داشت و آن معضلی است که نه تنها ما بلکه تمامی ملت های دیگر، در آینده ای نزدیک با آن روبرو خواهند شد؛ با گسترش و رشد جهانی سازی، دیگر نمی توان مرزهای مشخصی دورتادور کشورها تعریف نمود تا از ورود تکنولوژی و اطلاعات به داخل کشور جلوگیری نمود و این بدان معناست که دولت ها دیگر نفوذ و کنترل گذشته را بر مردم کشورشان نخواهند داشت. البته در آن صورت دولت های ملی را می توان تنها شکل دولت های مشروع و دموکراتیک دانست. در حقیقت دولت های ملی، برترین نوع دموکراسی هستند و باید تلاش کرد تا تمامی کشورها صاحب حکومت هایی ملی و مستقل شوند، اما به این نکته نیز باید توجه داشت که ابتدا باید بسترهای لازم برای برقراری حکومتی ملی را با توجه به شرایط هر کشور و نیازهای آن فراهم نمود.

 

گلسمن: بسیاری از مردم معتقدند که با جهانی سازی و همگانی شدن تکنولوژی، دولت های ملی و حکومت های محلی از بین خواهند رفت. البته ممکن است که اکنون برای قضاوت درباره این موضوع کمی زود باشد، اما آیا شما فکر می کنید که جهانی سازی تکنولوژی چنین تبعاتی هم خواهد داشت؟

 

نایم: نه و من با این نظر که دولت های ملی به عنوان هسته اصلی و مرکزی روابط بین الملل  در خواهند آمد، کاملاً موافقم. این روزها بحث های زیادی پیرامون از بین رفتن دولت های ملی   می شود، اما به نظر من تمامی این بحث ها بیهوده و بی اساس می باشند. دولت های ملی، حکومت هایی ماندگار هستند که به سادگی از بین نخواهند رفت. تنها می توان گفت که      جهانی سازی و سیاست های آزادی خواهانه ای که همراه با آن می آید، دولت های ملی را   دچار تغییراتی خواهد کرد. یعنی محدودیت ها و الزامات این دولت ها بسیار بیشتر از گذشته خواهد بود. امروزه تمامی روسای دولت ها، حتی آن هایی که به نوعی دارای قدرت مطلقه        می باشند، اذعان می کنند که دیگر قدرت بی چون و چرای گذشته را ندارند.

 

گلسمن:  چه نوع محدودیت هایی برای دولت ها به وجود آمده است؟ آیا این محدودیت ها به   دلیل ارتباط بیشتر ملت ها با یکدیگر و اطلاع آن ها ازاوضاع دیگر کشورها می باشد یا     سرمایه گذاری های خارجی انجام شده، باعث ایجاد محدودیت برای دولت ها شده است؟

 

نایم: تمامی این موارد در کنار یکدیگر سبب ایجاد محدودیت برای دولت ها می شود.     حکومت های مستبد و دیکتاتوری از سویی با بازارهای کنترل شده و فرمایشی داخلی طرف هستند و از سویی باید خود را با سیستم ها و قوانین مالی بین المللی وفق دهند. در نتیجه این حکومت ها دچار محدودیت ها و تناقضات زیادی می شوند. از سوی دیگر دیکتاتورها و حکومت های غیر مردمی، مانند گذشته نمی توانند به آزار و اذیت و شکنجه مخالفان خود بپردازند. این موارد در حال شکل گیری و جا افتادن در کشورهای مختلف می باشند. یک     مورد جالب توجه و ارزشمند دیگر که از نتایج جهانی سازی و تغییرات پیش آمده در دهه 90 می باشد، این است که دیگر دیکتاتورها آرامش خاطر گذشته را ندارند و این طور نیست که   بعد از دوران حکومت و زمامداریشان از کاخ هایشان به ویلاهایی در ریویرا بروند. در    حقیقت بسیاری از آن ها ممکن است عاقبتی مانند میلوشوویچ داشته باشند.

 

گلسمن: اجازه دهید اکنون کمی هم راجع به جنبه های منفی جهانی سازی صحبت کنیم. کلود   قبلاً برخی از مزایای جهانی سازی مانند رشد اقتصادی، زمینه سازی برای بروز ایده ها و  افکار جدید، گسترش دموکراسی و محدود کردن قدرت دیکتاتورها را ذکر کرده است. شما در کتابتان به یکی از ایرادهای جهانی سازی اشاره می کنید و می گویید که معتقدید با گسترش جهانی سازی، ایده ها و افکار بسیاری مورد سرقت و سواستفاده قرار می گیرند، سپس مثال جالبی از کتاب خاطرات بیل کلینتون می زنید که چگونه در چین مورد سواستفاده قرار گرفته و بسیاری از قسمت های آن بازنویسی شد. آیا این سرقت های ادبی و عدم رعایت حقوق تهیه کننده و مولف می تواند به چالشی برای آینده جهانی سازی تبدیل شود؟ و یا معضلی برای کشورهایی خواهد بود که به قوانین کپی رایت و حق تالیف پایبند هستند؟

 

نایم: سوال بسیار جالبی است. هنگامی که امروزه حجم وسیع و گسترده قاچاق و کالاهای تقلبی و  غیرقانونی را در کشورهای مختلف می بینیم، بی درنگ به یاد کفش های اسپرت تقلبی که بسیار ارزان تر از نمونه های اصلی شان هستند یا کیف های تقلبی زنانه با آرم های معروف و یا    دی وی دی ها و سی دی های موزیکی که در همه جای دنیا در حال کپی برداری غیر قانونی  از آن ها هستند، می افتیم. حال باید این سوال را پرسید که چه کسانی بیشترین ضرر را از این تجارت های غیرقانونی و عدم رعایت قانون کپی رایت متحمل می شوند.

 

نکته ای که در این موارد، بسیاری آن را نادیده می گیرند، این است که این گونه فعالیت های غیر قانونی اغلب به صورت زنجیره ای و به هم پیوسته می باشند، یعنی آن فروشنده کنار خیابان یا شخصی که به عنوان مثال کیف های زنانه تقلبی را به شما می فروشد، نیز درست مانند کالایی که می فروشد، جعلی و غیرقانونی هستند. این اشخاص اغلب به وسیله شبکه های گسترده قاچاق انسان، برای این گونه فعالیت های غیرقانونی، از کشورهای مختلف آورده می شوند و در حقیقت این انسان ها مانند برده هایی در خدمت این باندهای قاچاق انسان قرار می گیرند، تا بتوانند هزینه های انتقالشان به کشورهای مقصد را پرداخت نمایند.

 

از همین رو اغلب اشخاصی که توسط این باندهای قاچاق انسان به کشورهای غربی منتقل      می شوند، زندگی نابسامان و فلاکت باری دارند. این مطلب در مورد زنانی که از اروپای شرقی به اروپای غربی آورده می شوند نیز صدق می کند. به این زنان گفته می شود که در اروپای غربی فرصت های شغلی فراوانی برای آن ها وجود دارد، اما آنها پس از انتقالشان به کشورهای غربی، مجبور به تن فروشی و یا دیگر کارهای خلاف و غیرقانونی می شوند و این موضوع یکی از ارکان کلیه فعالیت های غیرقانونی و قاچاق می باشد.

 

ما اغلب موضوع کالاهای قاچاق و جعلی و غیرقانونی را موضوعی جدی نمی دانیم و به عنوان مثال ساعتی که قیمت نمونه اصلی آن 5000  دلار است و در خیابان های مانهاتان به قیمت 20 دلار عرضه می شود، برای ما شاید کمی هم مضحک باشد. اما در حقیقت بسیاری از اقلام و کالاها هستند که نمونه های جعلی و غیرواقعیشان می توانند بسیار خطرناک باشند. قطعات و لوازم یدکی جعلی هواپیما که منجر به سوانح و یا سقوط هواپیماها می شوند و یا داروهای جعلی و تقلبی که می توانند به راحتی باعث مرگ مصرف کنندگان شوند. این گونه فعالیت های غیرقانونی و جعل و تقلب، مواردی هستند که نمی توان مانند کیف و یا کفش تقلبی به راحتی از کنار آن ها گذشت.

 

گلسمن: کلود، اجازه بدهید که اکنون کمی هم راجع به جنبه های مردمی جهانی سازی صحبت کنیم. من در جلسه سازمان تجارت جهانی در هنگ کنگ شرکت کرده بودم و در آن جا تعدادی از کشاورزان و برنج کاران اهل کره جنوبی تظاهراتی برپا کرده بودند که باعث جلب توجه زیادی هم شده بود. آن ها می گفتند که اگر کره جنوبی وارد سازمان تجارت جهانی شود،     برنج کاران این کشور بیکار خواهند شد، زیرا آن ها اغلب افراد پیری بودند که به غیر از     برنج کاری کار دیگری بلد نبودند و به هر حال با باز شدن درهای کشور کره جنوبی به روی برنج خارجی که قیمت بسیار پایینی دارد، بالطبع دیگر این کشاورزان نمی توانستند به کارشان ادامه دهند. حال به نظر شما آیا این مشکل برنج کاران کره جنوبی را می توان جنبه ای از  تبعات منفی جهانی سازی دانست یا این که این وضعیت در نهایت به نفع آنان خواهد بود؟

 

بارفیلد: من فکر می کنم که تمامی دولت ها در باز کردن بازارهای کشورشان به روی    بازارها و سرمایه های خارجی تا حدی مقصر می باشند، زیرا اغلب این کار را بدون فراهم کردن پیش زمینه های لازم انجام می دهند. به عنوان مثال آن برنج کاران کره جنوبی، برای  نسل های متوالی این کار را انجام داده اند و اکنون که زمان تغییر فرا رسیده است، هیچ کس  هیچ گونه کمکی برای آسان تر شدن این تغییر به آن ها نمی کند. پس دولت کره جنوبی و در کل کلیه دولت هایی که با سیاست های اشتباه و برنامه ریزی نشده وارد پروسه جهانی سازی      می شوند، مقصرند. ما نمی توانیم فرمول خاصی برای چگونگی تطبیق و هماهنگی بازارهای داخلی کشورها جهت ورود به فرآیند جهانی سازی ارایه دهیم، زیرا این موضوع تا حد زیادی بستگی به وضعیت اجتماعی و سیاسی و معیارهای عمومی حاکم بر هر جامعه ای دارد و تفاوتی نمی کند که این کشور کره جنوبی باشد یا آمریکا یا انگلیس و یا کشورهای اروپایی؛ در کل می توان گفت که پروسه وارد شدن به جهانی سازی، پروسه ای بی رحم و در بسیاری موارد    حذف کننده و خرد کننده می باشد.

 

البته این قضیه جنبه دیگری هم دارد. هنگامی که شما به جنبش های ضد جهانی سازی         می نگرید، متوجه می شوید که شور و شوق و احساسات نقش عمده ای در آن ها بازی می کنند. به عنوان مثال آن ها می گویند که ما باید قبایل شمال رودخانه آمازون و یا کشاورزان فقیر در جنوب مکزیک را به حال خود رها کنیم. به عقیده آن ها ورود مکزیک به سازمان تجارت جهانی و باز شدن بازار این کشور به روی کشورهای خارجی برای کشاورزان مکزیک یک فاجعه خواهد بود. شما باید با دیدی منطقی به نحوه زندگی این کشاورزان بنگرید. در حقیقت همه ما با دیدی نوستالژیک راجع به روزهای خوب گذشته فکر می کنیم – زندگی ساده کشاورزی و مزرعه داری در قرن نوزدهم و به دور ازهیاهو و پیچیدگی های زندگی ماشینی کنونی – اما اگر با دیدی واقع بینانه به آن روزها نگاه کنیم، می بینیم که زندگی مبتنی بر کشاورزی در آمریکا در غرب میانه و جنوب، متعلق به گذشته می باشد و مهم تر آن که مردمی که با آن سیستم زندگی می کردند، از نظر تحصیلات و فرهنگ در سطح پایینی بوده اند و نحوه زندگی آن ها نیز بسیار مشقت بار و طاقت فرسا بوده است. به همین دلیل است که سیاست های عمومی   دولت ها که گذار از زندگی سنتی به زندگی مدرن را در چهارچوب جهانی سازی، شکل       می دهند، بسیار با اهمیت می باشند. اما همان گونه که موسی هم به آن اشاره کرد، ما قادر نیستیم که روند جهانی سازی را متوقف کنیم و تنها باید به فکر روش هایی باشیم که این روند و پروسه گذار به جهانی سازی را برای جوامع و کشورهای مختلف آسان تر و قابل قبول تر سازیم.

 

گلسمن: آیا به نظر شما یکی از راههای قابل قبول ساختن جهانی سازی برای کشورهای مختلف، تبیین دو نوع قانون مختلف؛ یکی برای کشورهای پیشرفته و دیگری برای کشورهای در حال توسعه نمی باشد تا کشورهای در حال توسعه نیز بتوانند با توجه به شرایط و محدودیت هایشان، به آهستگی به پروسه جهانی سازی بپیوندند؟

 

بارفیلد: ایالات متحده و کشورهای اروپایی و سایر کشورهای پیشرفته جهان، در آغاز دهه 90  اعلام کردند که به 10 تا 15  سال زمان نیاز دارند تا بتوانند صنعت پارچه و نساجی خود را – که یکی از کلیدی ترین و حفاظت شده ترین صنایع اغلب کشورهای جهان می باشد – برای ورود به سازمان تجارت جهانی آماده نمایند. اکنون نیز کشورهای در حال توسعه می گویند که به 10 تا 15 سال زمان نیاز دارند تا بتوانند صنایع و اقتصاد داخلی خود را برای ورود به سازمان تجارت جهانی آماده نمایند، اما مساله اینجاست که این کشورها عملاً برای بهبود اوضاع صنعتی و اقتصادیشان هیچ اقدامی انجام نمی دهند.

 

این حق طبیعی این کشورهاست که این زمان به آن ها داده شوند، اماباید در این مورد با کشورهای در حال توسعه با قاطعیت برخورد کرد. زیرا نکته ای که ما باید همواره به خاطر داشته باشیم این است که هنگامی که کشورهای در حال توسعه از برنامه ریزی های خاص و  پروژه های بلند مدت برای ورود به سازمان تجارت جهانی صحبت می کنند، تنها در حال    وقت کشی برای حفظ سیاست های انحصاریشان در زمینه اقتصاد داخلی و هم چنین سرپا نگاه داشتن صنایع ناکارآمد داخلی می باشند. پس از سوی دیگر می بینیم که ما با دادن زمان به این کشورها، هیچ گونه لطفی در حق آن ها نکرده ایم.

 

گلسمن: به غیر از موضوع جعل و تقلب، به عنوان یکی از معضل های پیش روی جهانی سازی، چه نکات منفی دیگری درباره جهانی سازی وجود دارد؟

 

نایم: در هر حال جهانی سازی عواقب ناخوشایندی نیز دارد که هم اکنون نیز می توانیم برخی از این پیامدها را مشاهده کنیم. یک حس عمومی تشویش و نگرانی نسبت به آینده، اکنون در میان مردم وجود دارد. آن ها حس می کنند که تغییرات بسیار گسترده و همه جانبه ای در حال اتفاق افتادن است که در نهایت تاثیر عمیقی بر روی زندگی آن ها خواهد گذاشت و منجر به تعطیلی و یا دگرگونی بسیاری از شرکت ها و کمپانی ها خواهد شد. سال گذشته در ایالات متحده بحث ها و مشاجرات زیادی پیرامون استفاده از نیروی کار خارجی درگرفته بود. استفاده از نیروی انسانی در آسیا و هند برای انجام کارهایی که قبلاً با استفاده از نیروی کار داخلی انجام می شد، منجر به نگرانی ها و بحث های زیادی پیرامون موج بیکاری ها شده است. اما در حقیقت اگر شما آمار واقعی افراد بیکار شده به علت استفاده از نیروی کار خارجی را در نظر بگیرید، رقمی بسیار ناچیز خواهد بود، در حالی که هیاهو و جارو جنجال به راه افتاده بر سر این موضوع، این تصور را ایجاد می کند که صدها هزار نفر بیکار شده اند.

 

به همین علت است که می بینیم اکثر مردم با دیدی منفی و نامطمئن به جهانی سازی نگاه       می کنند. آن ها گمان می کنند که جهانی سازی همراه با خود تغییراتی گسترده خواهد آورد که قابل پیش بینی نیستند و بر روی زندگی همه ما نیز تاثیر خواهند گذاشت. دید عمومی این است که با جهانی سازی ممکن است خانواده هایشان، شرکت هایشان و جوامع زندگیشان دچار تحولی اساسی شده و یا از هم بپاشند.

 

گلسمن:  من همیشه جهانی سازی را پروسه ای تصور می کردم که متضمن منافع گسترده و زیاد و هزینه های محدود شده و حداقل می باشد و تنها کسانی که از این وضعیت ناراضی خواهند بود، صاحبان و دست اندرکاران بعضی مشاغل و صنایع خاص مانند صنعت کفش آمریکا و     یا برنج کاران کره جنوبی خواهند بود، اما اکنون شما راجع به چیزی کاملاً متفاوت صحبت       می کنید؛ نگرانی و اضطراب عمومی. آیا در واقع چنین چیزی وجود دارد؟

 

نایم: بهترین مثال در این زمینه همان مثالی است که خود شما در مورد برنج کاران کره جنوبی زدید و من فکر می کنم که ما باید این موضوع را از دید مصرف کنندگان برنج در کره جنوبی نیز نگاه کنیم. این یک حقیقت انکار ناپذیر است که تعداد بسیاری از برنج کاران کره جنوبی که برای نسل های متوالی مشغول به این کار بوده اند، با ورود این کشور به سازمان تجارت جهانی، خسارات فراوانی خواهند دید. اما مهم این است که تعداد بسیار بیشتری از مردم کره جنوبی با باز شدن درهای این کشور به روی بازارهای خارجی و حذف تعرفه ها و یارانه های موجود بر روی برنج، از این وضعیت سود خواهند برد. میزان منفعت هر یک از این مصرف کنندگان به تنهایی شاید مقدار ناچیز و غیر محسوسی باشد، اما ضرر وارده به برنج کاران، قابل توجه     می نماید و از همین رو هماهنگ کردن و سازماندهی آنان برای یک تظاهرات بسیار ساده تر می باشد و به همین دلیل است که شما می بینید برنج کاران در مقابل اجلاس سازمان تجارت جهانی دست به تظاهرات می زنند، اما هیچ یک از مصرف کنندگان برنج را در آن جا مشاهده نمی کنید.

 

پس اگر با دیدی همه جانبه و کلی به قضیه بنگریم، می بینیم که در کنار این ضررها، منافع بسیار بزرگ تری نیز وجود دارد. به نظر من افکار عمومی دنیا هنوز نتوانسته خود را با تغییرات اخیر در صحنه سیاسی و اجتماعی جهان وفق دهد. هنوز هم ایده لوژی ها و باورهای سنتی و قدیمی – مانند کمونیسم از نوع شوروی و یا سوسیالیسم – که از مردم و پیروانشان    می خواستند تا نگاهی کاملاً متفاوت از آن چه که امروزه در حال اتفاق افتادن است، به جهان داشته باشند و یا وجود دو ابرقدرت آمریکا و شوروی که باعث برقراری نوعی توازن قوا در جهان بودند، در باورهای برخی از مردم ریشه دارند. اما حقیقت این است که امروزه تنها ابرقدرت باقی مانده آمریکا می باشد و هر روز ما اخبار جدیدی راجع به هزاران موضوع گوناگون مانند شبیه سازی، گسترش و نفوذ شبکه جهانی اینترنت در زندگی روزمره انسان ها، تجارت های غیر قانونی، جنگ عراق و عملیات انتحاری در گوشه و کنار جهان می شنویم.

 

بارفیلد: البته این موضوع تنها متعلق به جوامع بسته نمی باشد و در جامعه باز و آزادی مانند آمریکا نیز صدق می کند. جامعه آمریکا از بدو تاسیس، جامعه ای همواره در حال حرکت و پیشروی بوده است و قابلیت پذیرش و به کارگیری ایده های جدید و نوآورانه را داشته است. اما اکنون بزرگ ترین مساله پیش روی ما که کمی خارج از کنترل به نظر می رسد، بحث اشخاص و فردگرایی می باشد. این مساله بسیار بغرنج تر از مشکلات اقتصادی پیش روی دولت ها     می باشد و فاکتورهای زیادی از بیوتکنولوژی گرفته تا انفجار اطلاعات در سده بیست و یکم، بر روی آن تاثیرگذار خواهند بود.

 

نسل جوان، امروزه به راحتی خود را با بسیاری از تغییرات و دگرگونی های ناشی از پیشرفت تکنولوژی وفق داده است؛ گوشی های تلفن همراه و کامپیوترهای جیبی و غیره برای آن ها تبدیل به وسایلی ساده و روزمره شده اند. اما حتی جوان ها نیز این نکته را دریافته اند که روند سریع پیشرفت تکنولوژی، برای آن ها نیز تبدیل به موضوعی گیج کننده خواهد شد.

 

گلسمن: آیا حقیقتاً مسایل جهانی، بیشتر از گذشته، غیر قابل پیش بینی و غیر قابل کنترل شده اند و یا علت این است که به دلیل گسترش شبکه های اطلاع رسانی، ما از همه اتفاقات رخ داده در گوشه و کنار جهان سریعاً مطلع می شویم؟

 

در واقع سوال من راجع به سیستم ارتباطات نوین می باشد که در عین دارا بودن مزایای زیاد، اثرات منفی و ناخوشایندی مانند ایجاد استرس و نگرانی را نیز دارد. به عنوان مثال ما در  رسانه های عمومی می بینیم که گفته می شود آمار حوادث و بلایای طبیعی طی سالیان اخیر افزایش یافته است، اما دانشمندان بسیاری اعلام کرده اند که کمیت حوادث و اتفاقات طبیعی نسبت به گذشته هیچ تغییری نکرده است، بلکه مساله فقط این است که امروزه به واسطه پیشرفت تکنولوژی ارتباطات نسبت به گذشته، ما از تمامی این حوادث مطلع می شویم، در صورتی که در گذشته، از بسیاری از این حوادث مطلع نمی شدیم.

 

بارفیلد: در هر حال مردم و رسانه ها موضوعات کوچک را بزرگ می کنند. در اوایل قرن نوزدهم، هنگامی که برای اولین بار قطار را می دیدند و بسیار وحشت زده شده بودند و یا هنگامی که برای اولین بار از رادیو استفاده می کردند و صداهایی خارج از محیط شهر و کشورشان را می شنیدند، هم از این قبیل نگرانی ها و شایعات، زیاد به گوش می خورد. از  همین رو من فکر می کنم که این موضوع، مربوط به همه آن تغییراتی می شود که همراه با پیشرفت علم وتکنولوژی اتفاق می افتند.

 

گلسمن: موسی، آیا به نظر شما ارتباطی بین جهانی سازی و بنیادگرایی مذهبی وجود دارد؟ منظور من نه تنها بنیادگرایی اسلامی، بلکه تندروی های مذهبی و عقیدتی است که این روزها در پیروان ادیان مختلف مشاهده می شود.

 

نایم: این موضوع در ایالات متحده هم دیده می شود. در این مورد هیچ شکی وجود ندارد. نتیجه آن نوعی گرایش روزافزون به تفسیرهای خشک و متعصبانه از مذهب و یا آن طور که        می گویید، بنیادگرایی مذهبی، در زندگی روزانه  و حتی در مسایل سیاسی می باشد. همان گونه که کلود قبلاً اشاره کرد، می توان گفت که با روند کنونی تغییرات سریع و همه جانبه در دنیا – چه به علت جهانی سازی و چه به علت انفجار اطلاعات – مردم روز به روز احتیاج بیشتری به پیدا کردن یک تکیه گاه و مأمن در زندگی شان پیدا می کنند. می توان گفت که پیش بینی پذیری زندگی از بین رفته است. پیش از این مردم می توانستند تصور کنند که زندگی شان کمابیش شبیه به زندگی والدین و یا همسایه ها یشان خواهد بود و نوعی پروسه قابل پیش بینی را طی خواهد کرد، اما اکنون با توجه به عصر انفجار تکنولوژی و اطلاعات که باعث بروز تغییرات و دگرگونی های مدام در همه جوانب زندگی شده است، دیگر آن احساس امنیت خاطر از بین رفته است، یعنی مردم این احساس را دارند که هر آن ممکن است هر اتفاقی – اعم از خوب و بد – برای خود و خانواده شان رخ دهد و دیگر هیچ کس نمی تواند آینده زندگی اش را پیش بینی یا محاسبه نماید.

 

همین احساس عدم اطمینان نسبت به آینده، با خود نوعی استرس و نگرانی می آورد، زیرا اصولاً انسان ها نیاز دارند که در زندگیشان چیزی را باور داشته باشند و به نظر من مذهب قوی ترین نقش را برای پر کردن این خلاً کنونی بازی می کند. البته این مطلب در مورد بعضی کشورها صدق می کند. در بسیاری از کشورهای دیگر، ایمان مذهبی، جایگزین امید به موفقیت و کامیابی در زندگی شده است. به عنوان مثال در اکثر کشورهای خاورمیانه، حتی آن هایی که ثروت و منابع طبیعی زیادی هم دارند، عملکرد اقتصادی دولت ها بسیار ضعیف و نا امیدکننده است و اگر شما این موضوع را هم در نظر بگیرید که در این کشورها اکثریت جمعیت با نسل جوانی است که هیچ امیدی به آینده، تغییر شرایط سیاسی، بهبود وضعیت اقتصادی و یا یک زندگی اجتماعی قابل قبول ندارند، متوجه می شوید که مذهب چه جایگزین مناسبی برای تمامی این موارد در زندگی آنان خواهد بود. برای تمامی این افراد، مذهب یک نوع باور و ایمان می باشد که می توانند زندگی خود را وقف آن نمایند و همین امر در نهایت منجر به آن شور و شوق افراطی مذهبی می شود.

 

بارفیلد: به نظر من نیز خاورمیانه، منطقه ای کلیدی و بسیار حساس می باشد. خصوصاً با توجه به تمامی وقایعی که در آن منطقه در حال اتفاق افتادن می باشد. ما پیشتر راجع به اثرات جهانی سازی بر زندگی افراد صحبت کردیم. به عنوان مثال زندگی یک جوان چینی در دهه های 60 یا 70 یا 80 را با زندگی جوانان چینی در حال حاضر مقایسه کنید. در موسسه من چندین دانشجوی چینی وجود دارند که عمیقاً باور دارند چین در حال حرکت به سوی دموکراسی      می باشد. این جوانان رویایی و آرمان گرا نیستند، بلکه آینده جهانی سازی را این گونه می بینند، گرچه ممکن است تا رسیدن به آن مرحله راه سختی در پیش رو باشد.

 

گلسمن: اجازه دهید سوالی بپرسم که ممکن است کمی پیش پاافتاده و تکراری به نظر برسد: آیا جهانی سازی – منظور من از جهانی سازی اینجا صرفاً جنبه اقتصادی و باز شدن مرزهای کشور به روی کالاهای خارجی می باشد – در نهایت منجر به برقراری دموکراسی خواهد شد؟

 

نایم: برای پاسخ به این سوال کمی زود است. هنوز هیچ چیز مشخص نیست.

 

گلسمن: منظور من تنها کشور چین نبود، بلکه منظورم تمامی کشورهایی که به سازمان تجارت جهانی می پیوندند، بود.

 

نایم: باز هم نمی توان به این سوال پاسخ داد. این نکته را فراموش نکنید که ما چندین موج  جهانی سازی در طول تاریخ داشته ایم و این اولین باری نیست که کشورهای مختلف دنیا با سیستم های اقتصادی و مالی متفاوت، در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار گرفته اند. موج اخیر جهانی سازی در آغاز دهه 90  و همزمان با دو عامل انفجار اطلاعات و فروپاشی شوروی – که باعث آزادی بسیاری از کشورهای تحت انقیاد روس ها شد – شروع شد. این پروسه جهانی شدن با چنان سرعت و ابعادی در حال گسترش می باشد که بسیاری از جنبه های آن تنها با گذشت زمان مشخص خواهند شد. در کل می توان گفت که جهانی سازی در بسیاری موارد به عنوان یک عامل پیش برنده دموکراسی عمل کرده است و در برخی موارد نیز جلوی دموکراسی را گرفته است.

 

گلسمن: کجا و چگونه جهانی سازی مانعی در راه دموکراسی بوده است؟

 

نایم: به عنوان مثال می توان از کشورهای تولید کننده نفت نام برد. بهای نفت خام این روزها همواره سیری صعودی داشته است و دلیل آن نیز یکی سیاست های بین المللی چین و دیگری رشد اقتصادی سریع اکثر کشورهای دنیا و نیاز گسترده این کشورها به نفت می باشد. این قیمتهای بالای نفت خام، درآمد هنگفتی برای حکومت های کشورهای نفت خیز، که اکثریت قریب به اتفاقشان، حکومت هایی مستبد و دیکتاتوری می باشند، فراهم آورده است و به این ترتیب تبدیل به مانعی بر سر راه اصلاحات اقتصادی و سیاسی در این کشورها شده است.

 

بارفیلد: من هم با این مطلب موافقم و باید اضافه کنم که به علت اقتصاد تک محصولی این کشورها و درآمدهای نفتی شان، سیاست های سازمان تجارت جهانی و فرآیند جهانی سازی     نمی تواند تغییر زیادی در این کشورها به وجود آورد.

 

گلسمن: من فکر می کنم که ریشه این مشکل، در این جاست که این منابع نفتی که تامین کننده اصلی هزینه ها و بودجه های این کشورها می باشد، در اختیار و کنترل تام دولت ها قرار دارند.

 

بارفیلد: کاملاً درست است. مساله اینجاست که این کشورهای نفت خیز برای تطبیق خود با پروسه جهانی سازی، نیازی به ایجاد تغییرات و اصلاحات احساس نمی کنند ولی کشورهایی مانند برزیل، آرژانتین و شیلی برای انجام این اصلاحات با مشکلات و دردسرهای زیادی روبرو شدند. از همین رو پاسخ سوال شما – که آیا جهانی سازی منجر به ایجاد دموکراسی خواهد شد یا خیر – منفی می باشد. در هر حال این بحثی است که اکنون بین واقع گرایان و آزادی خواهان در سراسر جهان در جریان است و آقای نایم نیز در کتاب خود به تفصیل به آن پرداخته است. در موسسه ای که من در آن کار می کنم افرادی هستند که در زمینه های سیاسی یا اقتصادی فعال هستند و بر این عقیده پافشاری می کنند که جهانی سازی به ایجاد حکومت هایی دموکرات  خواهد انجامید. اما در حقیقت می بینیم که این مطلب در مورد چینی ها صدق نمی کند و من  فکر نمی کنم که جهانی سازی لزوماً عامل ایجادکننده دموکراسی باشد.

 

اما از سوی دیگر، گرچه دولت چین اینترنت و سایر منابع خبری و اطلاعاتی را کنترل و سانسور می کند، اما با توجه به گسترش سریع جهانی سازی، دیگر نمی تواند مانند دهه 60  مردم چین را تحت کنترل و انقیاد کامل داشته باشد – همان سیاستی که شوروی ها در مورد مردم اروپای شرقی و مجارستان و چکوسلواکی در دهه 60  به کار می بردند – امروزه دانشجویان چینی در دانشگاههای اکثر کشورهای جهان در حال تحصیل می باشند و همین دانشجویان در آینده تبدیل به نیرویی خواهند شد که دولت چین به سادگی قادر به مهار آنها  نخواهد بود. تمامی این عوامل در کنار هم – گرچه ممکن است الزاماً جهت گیری این عوامل نیز به سوی دموکراسی نباشد – در آینده ای نزدیک برای دولت چین تبدیل به یک چالش  خواهند شد.

 

گلسمن: موسی آیا شما هم با این نگرش موافقید؟

 

نایم: بله. صد در صد. این نکته را فراموش نکنید که امروزه اغلب مردم جهان در کشورهایی   با حکومت های غیر دموکراتیک زندگی می کنند و این مطلب برای آنها به صورت امری کاملاًعادی در آمده است. یعنی کاملاً طبیعی می نماید که نصف بیشتر جمعیت جهان روزانه امکان تهیه سه وعده غذای کامل را نداشته باشند و امکان دسترسی به منابع خبری و اطلاعاتی بی طرف و آزاد – اگر اصلاً امکان دسترسی به منابع خبری را داشته باشند – برایشان فراهم نباشد. یک سوم جمعیت جهان اصلاً از تلفن استفاده نکرده اند و همان طور که گفتم بیش از  نیمی از جمعیت جهان در کشورهایی با حکومت های غیر دموکراتیک زندگی می کنند.

 

هم چنین اکثر کودکان جهان، اکنون به مدرسه نمی روند و تعداد بسیار زیادی از مردم، هیچ گونه شغل و درآمد ثابتی ندارند.

 

بارفیلد: این نکته را هم باید اضافه کرد که اکنون، بیش از هر زمان دیگری در تاریخ بشریت، حکومت های مبتنی بر دموکراسی در حال گسترش می باشند.

 

گلسمن: در حقیقت طی 30 سال گذشته، تعداد حکومت های دموکراسی جهان، سه برابر شده است. اما اگر آن طور که اغلب صاحب نظران می گویند، دولت چین را حکومتی غیر دموکرات به شمار آوریم، می توان گفت که اکثریت مردم جهان تحت انقیاد حکومت هایی غیر دموکرات زندگی می کنند.

 

اکنون اجازه دهید به بحث پیرامون آینده جهانی سازی بپردازیم. همان طور که قبلاً اشاره کردید، ما در گذشته نیز چندین دوره جهانی سازی داشته ایم که هریک به دلایلی ناتمام ماندند. آخرین    فرآیند جهانی سازی که اکنون شاهد آن هستیم نیز بعد از یک وقفه 50 – 40  ساله بعد از پروسه جهانی سازی قبلی، آغاز شده است. آیا می توان گفت که این دوره جهانی سازی نیز به سرنوشت دوره های قبلی دچار خواهد شد و ناتمام خواهد ماند؟                                      

 

مطلب مورد تاکید من این است که ما هم اکنون کشورهای در حال توسعه را می بینیم که وارد این فرآیند جهانی سازی نشده اند و به نظر می رسد که میلی هم به این کار ندارند و یا اگر هم بخواهند، شرایط ورود به این فرآیند را ندارند. به نظر شما عاقبت این وضعیت چگونه خواهد شد؟

 

بارفیلد: به نظر من بسیاری از سخنان و موضع گیری های سیاستمداران و رهبران کشورهای  در حال توسعه، صرفاً جنبه شعار دارد. مثلاً کشورهای آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی هنوز بسیاری از معاهدات و پیمان های مربوط به حفظ حقوق سرمایه گذاران خارجی را امضا نکرده اند، اما در عمل می بینیم که این کشورها، بازارهای خود را به روی کلیه سرمایه ها و کالاهای خارجی گشوده اند.

 

نکته دیگر این است که به غیر از بعضی از کشورهای آفریقایی و خاورمیانه، در سیستم تجارت بین المللی، اکنون همه کشورها – صرف نظر از مذاکراتی که در این مورد در جریان است – به صورتی کاملاً داوطلبانه اکثر موانع و مشکلات موجود بر سر راه تجارت آزاد را برداشته اند و مرزهای خود را به روی بازارهای جهانی گشوده اند. به عنوان مثال آرژانتین و اندونزی طی 20 سال گذشته بسیار فراتر از تمام قراردادهای بین المللی عمل نموده اند و اجازه ورود   سرمایه های خارجی و کالاهای خارجی را داده اند. مطلب این است که این کشورها به این درک رسیده اند و قانع شده اند که فرآیند جهانی سازی، امری اجتناب ناپذیر می باشد. اما از سوی دیگر، این کشورها نگرانی های خاص خود را نیز دارند. آن ها نگران این موضوع هستند که سازمان تجارت جهانی و یا دیگر نهادها و سازمان های بین المللی، سیاست های خود را به آن ها دیکته نمایند. در حقیقت این کشورها می خواهند که بازارهای کشورشان را به روی کمپانی هایی مانند جنرال موتورز و جنرال الکتریک بگشایند، اما از طرفی نیز نمی خواهند    که به آن ها گفته شود که شرکت های خارجی سرمایه گذار باید تحت قوانینی یکسان با شرکت های مستقل داخلی – مثلاً در برزیل، شیلی و یا مکزیک – فعالیت نمایند.

 

گلسمن: پس شما در کل نسبت به کشورهای در حال توسعه نیز مانند سایر کشورهای جهان، دیدی مثبت دارید؟

 

بارفیلد: بله

 

نایم: مجدداً باید تاکید کنم که اگر شما مفهوم جهانی سازی و رابطه تنگاتنگ آن با تجارت و سرمایه گذاری های خارجی را در نظر بگیرید، می بینید که کلود کاملاً درست می گوید. تجارت بین الملل ممکن است فراز و نشیب هایی داشته باشد و همین امر موجب سیاست های حمایت از تولید داخلی در کشورهای در حال توسعه می شود.

 

گلسمن: آیا هم اکنون در چنین وضعیتی قرار داریم؟

 

نایم: نه. تجارت آزاد، بسیار قدرتمند و انعطاف پذیر می باشد. نرخ رشد سالیانه تجارت بین المللی حتی از نرخ رشد تولید ناخالص داخلی جهانی نیز فراتر رفته است. البته موانع و مشکلات زیادی مانند یارانه ها و بوروکراسی در سر راه تجارت وجود دارد، اما تجارت بین الملل در هر صورت به حرکت رو به جلوی خود ادامه خواهد داد.

 

اگر با دیدی بازتر و فارغ از جنبه های تجارتی و اقتصادی به مساله جهانی سازی بنگریم،    می توانیم این پدیده را با قضایای قرن نوزدهم مقایسه کنیم. در قرن نوزدهم نیز با ظهور تلگراف، انقلابی در عرصه ارتباطات ایجاد شد، اما تلگراف فقط برای مسایل مهم و دولتی استفاده می شد. در صورتی که اینترنت توسط نوجوانان و جوانان در سراسر دنیا مورد استفاده قرار می گیرد. گروه های مختلف با عقاید یکسان، سرگرمی های یکسان، مشغله های ذهنی همانند و علایق احساسی و عاطفی همگون، امروزه توسط اینترنت به راحتی و ورای مرزها و فاصله ها می توانند با یکدیگر ارتباط داشته باشند و این گونه ارتباطات مجازی و از راه دور، خود عامل محرکه نیرومندی برای شکل گیری جریان های سیاسی می باشد و این موضوع امری اجتناب ناپذیر است، زیرا همان گونه که آقای بارفیلد اشاره کردند، دولت ها می توانند اینترنت را کنترل و یا سانسور نمایند، اما همواره راه گریزی از این کنترل ها وجود خواهد داشت.

 

پس پروسه جهانی سازی غیرقابل بازگشت و مهار می باشد و می توان گفت که این روند   جهانی سازی اخیر، فردگراترین پروسه جهانی سازی در طول تاریخ می باشد، زیرا روندهای جهانی سازی قبلی، بیشتر جمع گرا و سازمانی بودند، یعنی اغلب مبتنی بر اقتصاد و شرکت ها و کمپانی های بزرگ تجارتی بودند و همین موضوع بزرگ ترین تفاوت پروسه جهانی سازی اخیر با جهانی سازی های پیش از آن می باشد.

 

کلیه مطالب و نظریات بیان شده در این مقاله، الزاماً نظر و خط مشی رسمی دولت آمریکا نمی باشد.

 

 

 

آرکتیک مانکیز : اولین ستاره های مشهور انگلیسی در عصر آی پود

 

                                                                                      

                                                                                  عکاس:  تاباتا فایرمن

 

شفیلد – آرکتیک مانکیز، گروه موسیقی مستقل انگلیسی که همگی اعضایش در سنین زیر 30 سال می باشند، نمونه ای عملی از کارایی اینترنت در کنارهم گرد آوردن جوانانی با طرز فکر یکسان می باشد. اعضای این گروه شامل آلکس ترنر ؛ خواننده اصلی، اندی نیکلسون ؛ گیتاریست باس، مت هلدرز ؛ درام زن و جیمی کوک ؛ گیتاریست می باشند که به تازگی رکورد سریع ترین فروش اولین آلبوم منتشر شده توسط یک گروه موسیقی را با 360000  نسخه فروش در هفته اول به دست آورده اند.

 

آن ها این موفقیت را مدیون نقش اینترنت در آشنا نمودن اعضای این گروه با یکدیگر، می باشند. این گروه در سال 2004 – 2003  شروع به عرضه رایگان  سی دی های موسیقی خود کردند. با قرار گرفتن این سی دی ها بر روی شبکه جهانی اینترنت برای دریافت رایگان، به زودی طرفداران و علاقمندان این گروه افزایش چشمگیری یافتند. این علاقمندان، مسافت های طولانی را طی می کردند تا در اجراهای زنده گروه حضور پیدا کنند و همراهی آنان در هنگام اجرای برنامه های زنده، برای اعضای گروه واقعاً شورانگیز بود.

 

بسیاری گروه موسیقی آرکتیک مانکیز را اولین ستاره های مشهور عصر آی پود می دانند. در هر حال زمان درباره درستی این مطلب قضاوت خواهد کرد. اما موفقیت خیره کننده آن ها، نشان دهنده نقش کلیدی تکنولوژی مدرن، مانند اینترنت، در برقراری ارتباط بین افراد هم فکر و با سلایق یکسان در سراسر جهان می باشد. اعضای گروه، پس از موفقیت هایشان در انگلستان، اولین سی دی موزیک خود را در 21 فوریه 2006 در آمریکا نیز عرضه کردند.

 

 

 

 

سفرهای یک تی- شرت

 

 

 

                                                                       پیترا ریوولی

 

آغاز این ماجرا به سال 1999  و در حین برگزاری اجلاس سازمان تجارت جهانی بازمی گردد. یکی از معترضین به سیاست های سازمان تجارت جهانی، در آن زمان از پیترا ریوولی ، استاد اقتصاد دانشکده تجارت مک دانو  در دانشگاه جورج تاون ، پرسید که "چه کسی این تی- شرت شما را تولید کرده است؟" و پیترا برای یافتن پاسخ این پرسش، سفرش به چین، تانزانیا و مکزیک را آغاز نمود. او در این سفر اطلاعات جالب و دست اولی راجع به پیچیدگی های اقتصاد جهانی به دست آورد. ریوولی ماجراهای سفرهایش را در کتابی با عنوان "ماجراهای یک تی- شرت در کشاکش اقتصاد جهانی: تجربه های یک اقتصاددان در رابطه با بازارها، مراجع قدرت و تجارت جهانی" آورده است. در مقاله زیر نیز ریوولی، با بیان تجربه های شخصی اش، نشان می دهد که چگونه اقتصاد و تجارت این قدرت را دارند تا افراد گوناگون از نقاط مختلف جهان را به یکدیگر نزدیک نمایند.

 

اولین هدف من از سفرهایم به دور دنیا برای یافتن سازنده اصلی تی- شرتم، این بود که بتوانم ماجراهای این سفر را به صورت کتابی منتشر نمایم. من در کتابم به هیچ وجه قصد هیچ گونه موضع گیری و یا نصیحت گویی را نداشته ام، گرچه بیان تجربیات سفرهایم، شاید این تصور را القاء کرده باشد. به نظر من بیان تمامی ماجراهای پیچیده و گوناگونی که در پشت موضوعی به سادگی و پیش پا افتادگی یک تی- شرت وجود دارد، می تواند انگیزه ای برای تفکر به تمام اشخاصی که صبح ها لباس بر تن می کنند، بدهد.

 

طی سفرهایم، من متوجه شدم که مردم اشتیاق زیادی به صحبت کردن با من به عنوان یک   استاد دانشگاه داشتند. اشخاص گوناگون چه در مزارع پنبه تگزاس و چه در مغازه های        تی- شرت فروشی در آفریقا، مطالب زیادی برای گفتن به من داشتند. آن ها از جایگاهشان در اقتصاد جهانی، چگونگی کارکرد سیستم های کوچک اقتصادیشان و سختی ها و مشکلات یا موارد دلپذیر کار روزانه شان با من گفتگو می کردند.

 

من در حین سفر و انجام مصاحبه های گوناگون برای کتابم، آرا و عقاید متضاد و متناقض زیادی را شنیدم. دیدگاه های مختلف و متفاوتی درباره یارانه های پنبه، سیاست های حاکم بر تجارت جهانی، نقش خاص چین در بازارهای جهانی و موج بیکاری های گسترده، بین کسانی که با آن ها مصاحبه کردم، وجود داشت. اما هیچ شخص شریر یا بدذاتی را ندیدم. می توانم بگویم که در کتاب من شما با انسان بد روبرو نخواهید شد. همه کسانی که به نوعی در هر حرفه ای در کتاب من می بینید، تنها در تلاش هستند تا در یک بازار پررقابت که مدام در حال تغییر و تحول     می باشد، جایگاه خود را حفظ نمایند.

 

من این کتاب را در دورانی آکنده از آشوب ها و درگیری ها نوشتم؛ یازدهم سپتامبر، جنگ در افغانستان و عراق، بمب گذاری های تروریستی در اروپا و انتخابات حاشیه دار و پر بحث و جدل در آمریکا. اما نکته ای که در طول سفرهایم واقعاً برای من جالب توجه بود، این بود که تمامی کسانی که با آن ها ملاقات می کردم، مانند ماموران دولتی آمریکا یا یک دلال یهودی لباس های دست دوم و یا وارد کنندگان مسلمان لباس در آفریقا، همگی به نحوی در هماهنگی با یکدیگر عمل می کردند. هنگامی که در آن سوی جهان، مردم بی گناه بمباران می شدند، تار و پود پارچه هایی مانند آن چه در بافت تی- شرت من به کار رفته بود، این مسلمانان، یهودیان، سیاه پوستان و سفید پوستان را در کنار یکدیگر قرار می داد و در حالی که مردان بزرگ صحنه سیاست به جنگ و درگیری ها ادامه می دادند، این افراد ناشناس و کوچک، به همکاری و زندگی ساده شان در کنار یکدیگر مشغول بودند. این سفرها به من آموخت که تجارت، به سادگی، وسیله ای برای صلح و تفاهم است. من احساس می کنم که تمامی اشخاصی که در کتابم به آن ها اشاره کرده ام، دوستان من هستند و امیدوارم که توانسته باشم این احساس را به خوانندگانم هم منتقل کنم.

 

مدت های زیادی است که من مشغول تدریس اقتصاد در دانشگاه می باشم و به خوبی می دانم  که بحث راجع به بازارهای رقابتی، کسری تراز تجاری و نرخ بیکاری، گاهی اوقات می تواند بسیار کسل کننده باشد. اما اگر همین مطالب درقالب یک داستان بیان شوند، جذابیت بسیار بیشتری خواهند داشت. بسیاری از اساتید، داستان گویی را نمی پسندند، زیرا به نظرشان این شیوه از ثقل علمی و اعتبار کافی برخوردار نمی باشد. اما از آنجاییکه من در بیان این      داستان ها، قصد تدریس نداشته ام و تنها هدفم بیان پیچیدگی ها و نکات مستتر در تجارت   جهانی به نحوی ساده و مفهومی بوده است، از این روش استفاده کرده ام.

 

من لحظات دلنشینی نیز به عنوان نویسنده ای که اولین کتاب او منتشر می شود، داشته ام. اولین بار هنگامی بود که مجله تایم، کتابم را مورد نقد و بررسی قرار داد و بار دوم نیز هنگامی بود که آدام دیویدسون ، خبرنگار بخش تجارت بین الملل رادیوی ملی با من تماس گرفت و گفت که کتاب مرا خوانده است و از آن بسیار خوشش آمده است. او می خواست کتاب را به صورت چندین برنامه رادیویی برای رادیوی ملی در آورد. سپس او گفت که این کتاب دیدگاه او نسبت به مساله جهانی سازی و حتی شیوه خبرنگاری او در رابطه با تجارت بین الملل را تغییر داده است.

 

این برنامه های رادیویی در حدود یک ماه به طول انجامید و من و آدام برای این برنامه ها، مجدداً به تمامی مکان هایی که من برای نوشتن کتابم رفته بودم، سفر کردیم. هر قسمت این برنامه های رادیویی 24 دقیقه بود و من باید طی این 24 دقیقه تمامی آنچه را که طی 5 سال سفرهایم از مزارع پنبه تگزاس تا کارخانه های چین، در کتابم آورده بودم ،بیان می کردم. هنگامی که من به صداهای پس زمینه ای که آدام برای برنامه های رادیویی ضبط می کرد – مانند صداهای تراکتورها، ماشین های خیاطی، ماشین های پنبه پاک کنی و حتی سکوت غیرعادی کارخانه های بافت تی- شرت در آلاباما – گوش می کردم، متوجه شدم که تا به حال و طی سفرهایم، به این صداها دقت نکرده بودم. این ها در حقیقت صداهای جهانی شدن بودند که تنها هنگامی که چشم هایتان را می بندید و گوش فرا می دهید، می توانید آن ها را بشنوید.

منبع america.gov