به نظر كربن اشراق و تشيع به عنوان عناصر اسلام ايراني مي تواند ياريگر بشر امروز باشد

نويسنده: سيدمهدي موسوي

نشست بررسي كتاب «اسلام ايراني» نوشته هانري كربن، فيلسوف و شيعه شناس فرانسوي، هفته گذشته بيست و چهارم بهمن ماه در شهر كتاب برگزار شد. در اين نشست كه به مناسبت ترجمه جلد اول مجموعه چهار جلدي اسلام ايراني توسط انشاءالله رحمتي و توسط انتشارات سوفيا برگزار شد، غلامرضا اعواني، كريم مجتهدي، داريوش شايگان و مترجم كتاب حضور داشتند و به سخنراني درباره اين كتاب و ابعاد علمي و شخصيتي هانري كربن و تاثيرات او پرداختند. در ادامه بخش هايي از سخنان سخنرانان اين جلسه ارائه مي شود.
    
    انشاءالله رحمتي: يكي از غايات كربن مقابله با وضع عرفي و سكولار بشر امروز است 
    اگر نگوييم غايت اصلي كار كربن، حداقل يكي از غايات اصلي كار او مقابله با عرفي شدن و مقابله با وضع عرفي و سكولاري است كه بر بشر امروز غلبه پيدا كرده است و كربن سعي مي كند بشر را، چه غربي و چه شرقي، از اين وضع نجات دهد.
    معمولادر كشور ما افرادي كه آشنايي دقيقي با كربن ندارند او را يك سنت گرا معرفي مي كنند و وي را به نوعي منتقد دنياي مدرن مي دانند؛ در حالي كه كربن به اين معنا سنت گرا نيست. كربن يك متفكر مدرن است كه در عين حال خلاهاي دنياي مدرن را تشخيص داده و سعي مي كند آن خلارا كه خلامعنويت است پر كند. البته معنويتي كه كربن به دنبال آن است، معنويتي راستين و مبتني بر كتاب و به تعبير خود او مبتني بر پديدار كتاب قدسي است. به تعبير ديگر، از نظر كربن اگر هم بناست بشر معنويتي به دست بياورد بايد معنايي در جهان بيابد و بعد به دنبال معنويت برود و در واقع كربن سعي مي كند آن معنا و آن روح را در عالم پيدا كند و بعد براساس وجودهاي روحاني و معنوي معنويت را مطرح كند.
    در جهان امروز زياد از معنويت سخن گفته مي شود، اما معمولامعنويتي را كه غالبا در ساحت ذهني و به اصطلاح سوبژكتيو است، دنبال مي كنند، اما كربن به دنبال يك معنويت ابژكتيو (= عيني) است؛ معنويتي كه ما به ازايي در عالم دارد و احوال معنوي انسان در ارتباط با اين ما به ازاء دست مي دهد و همه تاكيدي كه كربن بر مباحث فرشته شناسي و امام شناسي دارد با همين رويكرد است و به همين اعتبار است كه به سراغ معنويت ايران اسلامي مي آيد.
    كربن وضع غرب را شرايط ناخوشايندي مي داند، چرا كه به هر حال جهان امروز تهي از معناست و ناخوشايندتر از آن اين كه غرب سعي كرده است احوال معنوي خود را هم در كنار صدور تكنولوژي به بقيه جهان صادر كند. به همين جهت كربن به دنبال فراهم كردن پادزهر و راه نجاتي براي بشر است.
    به اعتقاد كربن كليسا و پوزيتويست ها ناخواسته هم پيمان و همدست هستند و هر دو، جبهه سكولار را تشكيل مي دهند كه سعي مي كند دين را به برخي حداقل ها تنزل دهد و از نظر او، اگر در اين شرايط مباحث فرشته شناخت و امام شناخت وارد منظومه فكر ديني نشود، اعتقاد به خدا نيز به صرف لقلقه زبان تنزل پيدا مي كند. در واقع كربن نوعي الهيات تنزيهي و سلبي را قبول دارد و ما نمي توانيم با خدايي كه لااسم و لارسم له است، ارتباط برقرار كنيم، اما واسطه هايي بين ما و خداوند هست و وجودهايي در عالم هست كه ما مي توانيم با آنها مرتبط شويم و اگر بناست زندگي ما غني و سرشار شود، بايد اين وجودها را در منظومه ديني مان مورد توجه قرار دهيم. به اعتقاد كربن، دو بعد اسلام ايراني، يعني اشراق و تشيع، هر دو به نوعي اين نياز را تامين مي كنند.
    در واقع كربن تفاوت آشكاري بين اشراق و تشيع قائل نيست و به نوعي آن دو را تاويل از يك حقيقت واحد مي داند كه مي توانند در جهان امروز به كمك بشري بيايند كه لنگرگاه معنوي خود را از دست داده است. كربن سعي مي كند در پرتو تحقيق آثار امثال سيدحيدر آملي، قاضي سعيد قمي و هر شخصيت ديگري كه در فرهنگ ما مورد توجه او قرار مي گيرد، به نوعي لنگرهايي معنوي را براي بشر پيدا كند؛ بشري كه يا اصلامعنويت در زندگي او جايي ندارد يا اگر به معنويت پناه برده، آن معنويت ها معنويت هاي اصيلي نيستند و حكمت معنوي اسلام مي تواند اين نياز به معنويت اصيل را تامين كند.
    
    كريم مجتهدي: كربن، زبان دروني ما را به بيان در آورده است
    كربن هم از لحاظ فلسفه هاي اسلامي و هم از لحاظ فلسفه هاي غربي داراي ارزشي بسيار بالاست. او فقط شرق شناس به معناي متداول كلمه نبود و پيش از آن و عميق تر از آن يك غرب شناس و محصول فرهنگ زيربنايي غرب بود. اين گونه نبايد فكر كرد كه كربن بدون كمترين اطلاعات قبلي به ايران آمده است. او فردي به تمام معنا فرهيخته بود كه به ايران آمد و نه تنها به ارزش فرهنگي ايران پي برد بلكه دريافت كه در ايران همصحبت هايي باطني وجود دارد.
    ما نبايد كارها و آثار كربن را براي ارضاي غرور ايراني بودن مان مطالعه كنيم. متاسفانه ما از فلاسفه اي كه كربن در ايران كشف كرد غافل بوده ايم و امروز هم همچنان از آنان غافليم. شايد ما در حد فرهنگ خودمان نيستيم و فرهنگ ما بسيار بالاتر از سطحي كه ما امروز در آن هستيم، قرار دارد و نيرويي لازم است كه اين فرهنگ در دل ما و در دست ما زنده شود.
    عنوان كتاب اسلام ايراني عنواني قابل تامل است و ممكن است اين پرسش را مطرح كند كه آيا اسلام را ايراني ها ساخته اند. آيا ايراني ها اسلام را تحريف كرده اند؟ و آيا غير از ايراني ها، مسلمان يا شيعه اي در جهان نيست؟ آنچه در موضوع و عنوان اين كتاب تا حدي مبهم و ممكن است سوءتفاهمي ايجاد كند، در چارچوب گفته هاي كربن قابل حل است. او مي خواهد بگويد ايراني ها سعي كردند عمق اسلام را بشناسند و اين به نحوه تعمق ايراني ها برمي گردد.
    آنچه كربن به بيان آورده است همان زبان دروني ماست، زباني كه ما فراموش كرده ايم. آنچه از ياد ما رفته است، همان معنويت عميق و حب اين معنويت است و كربن اصرار دارد اين را به ياد ما بياورد؛ معنويتي كه در بيان حكماي بزرگ ما بالفعل وجود دارد. او بر اين باور بود كه هر چند اين معنويت تا حدودي فراموش شده، اما امروز نيز مقداري از آن باقي مانده است.
    به نظر كربن، افكار عميق لازم نيست در تاريخ به عينه و به طور ظاهري تكرار شوند و آهنگ روحي و انعكاس اصوات حكماي بزرگ در حال حاضر نيز به گوش ما مي رسد و اين ما هستيم كه بايد روحا نسبت به آنچه گفته اند، حساس باشيم تا متوجه شويم قصد بيان چه چيزي را داشته اند.
    
    داريوش شايگان: كربن يك قاره تفكر را به جهان معرفي كرد
    كربن چهره اي چندوجهي است، اما آنچه براي من عجيب است اين كه او قبل از هر چيزي يك فرانسوي و بشدت به فرهنگ اروپايي علاقه مند بود. او قبل از اين كه ايران شناس شود يك ژرمنيست و آلمان شناس بود و در بين دو جنگ، مدتي را در آلمان به سر برد و در اين مدت با تمام بزرگان آن زمان آلمان مانند كاسيرر، ياسپرس، رودولف اتّو و هيدگر در ارتباط بود.
    او مرا متوجه آثار سانسكريت ترجمه شده به زبان فارسي كرد و از همين طريق مشخص شد علاوه بر ترجمه متون يوناني به عربي، ترجمه متون عربي به لاتيني و ترجمه آثار سانسكريت به تبتي و چيني و ژاپني، مكتب ترجمه بزرگ ديگري نيز وجود دارد كه در زمان گوركانيان هند و از زمان اكبرشاه آغاز مي شود و صد سال تا زمان داراشكوه ادامه مي يابد.
    كربن نه فقط به ايران علاقه مند بود بلكه به قول خود او يك قاره تفكر را كه در دنيا و حتي در جهان اسلام ناشناخته بود، به دنيا معرفي كرد. كربن به دليل اين كه به زبان فرانسه نوشت، لباسي نو به تن تفكر اسلام ايراني كرد؛ به طوري كه آثار او اين تفكر را براي خيلي ها قابل درك كرد و از طريق او سهروردي وارد فرهنگ غرب شد.
    بيشتر مقالات اسلام ايراني، سخنراني هاي كربن در حلقه ارانوس است كه در سال هاي دهه 30 ميلادي توسط خانمي سوئيسي تاسيس شد و مديريت آن را كارل گوستاو يونگ به عهده داشت.
    همچنين كسي كه نام اين بنياد را پيشنهاد كرد رودولف اتّو، كشيش و هندشناس بزرگ آلماني بود كه آثار ارزشمندي در زمينه عرفان به نگارش درآورده است و كربن ارتباط نزديكي با اين متفكران داشت.
    
    در واقع آثار كربن همچنان كه من در كتاب «هانري كربن، آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني» نشان داده ام، ترسيم كننده چهار حركت او در جهان اسلام ايراني است. يك حركت كه حركت فلسفي و شامل وجه وجودشناختي است، حركت از اصالت ماهيت به اصالت وجود است. حركت عارفانه كه وجه تمثيلي را در بر مي گيرد، حركت از تمثيل عرفاني به رويداد آن در درون است. وجه ديگر در حركت عاشقانه اي كه از عشق انساني به عشق رباني مي رسد قابل تشخيص است و در آخرين حركت كه شامل وجه نبوي انديشه اوست، از نبوت به ولايت مي رسد و در نهايت همه اين حركت ها به عالم مثال منجر مي شود كه در آن اجسام ارواحند و ارواح، اجسام و در آنجاست كه تحول هاي مذكور به وقوع مي پيوندد.
    
    اعواني: اهميت كربن در معرفي تشيع به خود ايرانيان نيز قابل توجه است
    فرهنگي استثنايي و شناخته نشده مانند فرهنگ ايراني را تنها فردي ذو وجوه و علامه مانند كربن مي تواند بشناسد و اهميت او در معرفي تشيع حتي به خود ايرانيان نيز قابل توجه است.
    كتاب هايي كه كربن معرفي كرده هنوز براي ما ناشناخته است و همچنان كه خود ما شاهد بوده ايم اين نشان از تلاش مجدانه و طولاني مدت او در شناسايي نسخ خطي و مطالعه عميق اين آثار دارد. بسيار مهم است كه كربن فرهنگ ايراني را كه نقش قابل توجهي در فرهنگ جهان دارد و هر جا برويد اثري از آن هست، درك كرده و برخلاف ساير شرق شناسان كه قادر به شهادت درست درباره فرهنگ ايراني نيستند، درباره اين فرهنگ حق مطلب را ادا كرده است.
    او تاسف مي خورد كه فلسفه ايراني اسلامي تا به حال از صفحه تاريخ فلسفه ها غايب بوده و توانست با تاريخ نگاري منحصربه فرد خود جايگاه تشيع و ايران را كه مركز و مهد فلسفه اسلامي بوده و ارتباط اين فلسفه با حكمت و تشيع را با عرفان، به درستي نشان دهد. كربن معتقد بود بهترين نوع فلسفه از جمع بين حكمت استدلالي و حكمت ذوقي حاصل مي شود و اين همان ويژگي بارز تفكر ايراني است كه مي توان از آن با عنوان تلفيق تعقل و تاله ياد كرد.
     روزنامه جام جم، شماره 3636 به تاريخ 2/12/91، صفحه 8 (انديشه)