«گفتمان جهاني‌شدن» از اواسط دهة نود ميلادي قرن گذشته بر ادبيات نظام بين‌المللي حاكم شده است. از آن زمان، اين پديده به صورت يك كلمة جادويي درآمده است كه همه چيز را توضيح مي‌دهد. برخي نظريه‌پردازان، جهاني‌شدن را مرحلة جديد نظام سرمايه‌داري در جهان مي‌دانند. به عقيدة اين عده، همان نظام سرمايه‌داري كه به دنبال انقلاب علمي ـ ‌تكنولوژيك پديد آمد، در عصر حاضر نيز جهاني‌شدن را به‌وجود آورده است.

برخي ديگر، جهاني شدن را صرفاً پيامد طبيعي انقلاب علمي ـ تكنولوژيك در جهان مي‌دانند. آنها معتقدند؛ ايدة جهاني‌شدن، يك وجه از وجوه مهم اين انقلاب عظيم است و وجه منفي آن، جنگ‌ها و سلطه‌گري هستند.

عده‌اي هم بر اين باورند پديدة جهاني شدن يك تحول مهم به شمار مي‌آيد كه جهان را به دهكده‌اي كوچك تبديل كرده است و مسئله تكنولوژي در اين روند جايگاه خاص خود را دارد.

اما مدت زماني است كه از بحث دربارة اين پديده كاسته شده و بدين علت عده‌اي مي‌گويند از اين پس بايد از پايان جهاني‌شدن سخن گفت.

فراتر از اين باور، عده‌اي ديگر بر اين اعتقادند كه موضوع جهاني شدن مربوط به گذشته است و بايد با آن به عنوان پديده‌اي تمام شده برخورد كرد.

اين موج جديد هنوز به بخش بزرگي از بشريت نرسيده است، اما به زودي همه شاهد آن خواهند بود. بسياري از آنچه در زواياي پنهان دنياي سياست و اقتصاد غرب مي‌گذرد، بي‌خبرند و صرفاً از چيزهايي سخن مي‌رانند كه روشن، قطعي و آشكار شده باشد.



پايان تب جهاني‌شدن

آيا جهاني‌شدن به پايان رسيده است؟

پاسخ به اين سؤال هم مثبت است و هم منفي، اما ابتدا لازم است به معنايي اشاره كرد كه از اين پديده ارائه مي‌شود. پديدة جهاني‌شدن دستخوش تفسيرهاي گوناگوني است. گاه دستخوش تفسيرهاي ذهني و گاهي دستخوش توهمات و تشويق‌هاي نظري است. اين امر متأثر از عقل ظاهربين است. اين عقل كه فقط آنچه را كه واضح و روشن است مي‌بيند، قادر نيست به تحليل اين پديده بپردازد يا ماهيت آن را مشخص كند. بدين علت فقط در پي مُد جهاني‌شدن دويده و آرزوهايي را در پرتو اين پديده در سر پرورانده كه وجود خارجي ندارد.

آنچه كه به طور خلاصه درخصوص جهاني‌شدن مي‌توان گفت؛ اين است كه پديده يادشده، گفتماني است كه از آغاز دهة 90 ميلادي درخصوص ليبراليسم آغاز شد و چون از بين بردن تمامي موانع فراروي جريان كالا و سرمايه، پيام روشن ليبراليسم در آغاز دهه 90 است، اين موانع شامل خود دولت‌ها نيز شد. تشكيل بازار واحد جهاني، درنهايت تسليم منطقي خواهد شد كه به طور پنهاني از سوي شركت‌هاي انحصاري و دولت‌هاي آنها تحميل مي‌شود يا تسليم چيزي مي‌شود كه سازمان تجارت جهاني ديكته مي‌كند. اين امر بدين معنا است كه با كنترل شركت‌هاي انحصاري توسط دولت در كشورهاي مركز، نقش دولت در اين كشورها به شدت كاهش خواهد يافت و با اعمال فشار دولت‌هاي مركز، دولت‌هاي پيرامون از صحنه حذف خواهند شد. بدين ترتيب، قوانين حاكم بر شركت‌ها، در تمامي نقاط جهان جاري و ساري مي‌شود و گفتمان ليبراليسم، گفتمان غالب جهان خواهد شد، به شكلي كه ليبراليسم، يگانه فرشتة نجات سرمايه‌داري به نظر خواهد رسيد. اين گفتمان در ذات خود، ضددولت است و با تبديل شركت‌هاي چندمليتي به شركت‌هاي امنيتي، گفتمان ليبراليسم كاملاً در خدمت سرمايه قرار خواهد گرفت.

با توجه به اين برداشت از جهاني‌شدن، تهاجم عليه سوسياليسم بويژه بر ضد نقش مداخله‌گرايانه دولت در اقتصاد و رفاه اجتماعي و آموزش و حتي حفظ حقوق شهروندي، افزايش يافته است.

در اينجا به خوبي براي ما قابل لمس است كه جهاني‌شدن به صورت ديدگاهي درآمده است كه درصدد ايجاد جهاني منطبق با منافع شركت‌هاي چندمليتي است، به طوري كه اين شركت‌ها براي دستيابي به سود بالاتر هر طور كه مي‌خواهند در سطح جهاني فعاليت كنند.

اين جهان، همان تصويري است كه شركت‌هاي انحصاري مي‌خواهند و بايد در آن، بيش از آنچه در ساختار سرمايه‌داري است، توسعه طبيعي جريان داشته باشد.

بدين ترتيب مي‌توان گفت جهاني‌شدن، پروژه‌اي است كه كشورهاي سرمايه‌داري تلاش كرده‌اند به كمك آن، با اعمال فشار بر كشورهاي جهان، اشغال آن كشورها يا با حمايت از نخبگان اقتصادي و فرهنگي محلي كه منافع‌شان با اين پروژه همخواني دارد، قدرت خود را حفظ و بر سراسر جهان تحميل نمايند.

آمريكا به منظور عملي كردن اين پروژه، از يك شيوة خشونت‌بار كه به مراتب شديدتر از گذشته است، در كشورها استفاده كرد. واشنگتن تصميم گرفته است با استفاده از برتري مطلق، به اعمال تغيير در بسياري از كشورهاي جهان بپردازد. فرانسه نيز در يك سطح محدود به ايفاي نقش مشابهي در آفريقا پرداخته است. لفاظي‌هاي ايدئولوژيك درخصوص بازار آزاد و نفي ضرورت مداخله دولت نيز، تمامي پوششي براي پوشاندن دخالت‌هايي است كه در پرتو جهاني‌شدن صورت مي‌گيرد.

بنابراين، هنگامي كه بحران مالي جهاني ضرورت مداخلة سريع دولت را با هدف نجات بانك‌ها و شركت‌هاي ورشكسته ايجاب كرد و بدين منظور، تريليون‌ها دلار به بازار تزريق شد و به دنبال آن بسياري از بانك‌هاي آمريكايي تحت كنترل دولت آمريكا قرار گرفت، همه بيانگر اين بود كه گفتمان جهاني‌شدن با محوريت ليبراليسم، داراي معنا و مفهومي مطلق نيست، چون تمامي اقداماتي كه از ابتداي بحران اتخاذ شده بود، با آن در تناقض قرار داشت، حتي مي‌توان گفت اين اقدامات بيانگر عقب‌نشيني يا حتي صرفنظر از اين گفتمان بود.

اين امر موجب شد تا اين سؤال مطرح شود: آيا از جهاني‌شدن چيزي باقي مانده است؟

اقدامات و گام‌هايي كه دولت‌هاي سرمايه‌داري تاكنون برداشته‌اند، همه در جهت تضعيف گفتمان جهاني‌شدن بوده است، اما مسئله فقط اين گفتمان نيست.دولت‌هاي سرمايه‌داري به‌طور گستاخانه‌اي در اقتصاد مداخله مي‌كنند. هنوز اين دولت‌ها با بهره‌گيري از شرايط تحميل‌شده بر كشورهاي پيرامون، منطق ليبراليسم را بر كشورها تحميل مي‌كنند، كشورهاي پيرامون از يك طرف در وام‌هاي كلان خارجي گرفتار شده‌اند و از سوي ديگر با حضور نظامي و اشغال توسط دولت‌هاي بيگانه مواجه‌اند، بنابراين آنها ناگزير به پذيرش منطق ليبرالي هستند.

بدين ترتيب ملاحظه مي‌كنيم كه ترويج ليبراليسم در كشورهاي پيرامون، همچنان تلاشي است كه از سوي نخبگان وابسته به سرمايه‌داري در اين كشورها صورت مي‌گيرد. به اين نكته بايد اذعان كرد كه درحالي كه دولت‌ها در غرب به شكل گستاخانه‌اي در مراكز سرمايه‌داري مداخله مي‌كنند، اما همچنان در كشورهاي پيرامون از طريق سياست‌هايي چون خصوصي‌سازي، از دخالت دولت، ايفاي نقش اجتماعي دولت يا مثلاً با آموزش رايگان مخالفت مي‌كنند. همچنان در اين كشورها، راه براي جريان آزاد سرمايه و تحرك آزاد شركت‌هاي انحصاري هموار مي‌شود و تمامي اين اقدامات با هدف گسترش فضاي باز اقتصادي صورت مي‌گيرد.

شايد بتوان گفت بحران مالي اخير جهان، گفتمان ليبراليستي را تضعيف كرده و پروژة جهاني‌شدن را به طور كامل مورد ترديد قرار داده است.

دولت‌هاي سرمايه‌داري در خلال دهه‌هاي گذشته به شكلي نامحسوس در امور اقتصادي و اجتماعي مداخله مي‌كردند، اما امروز به طور صريح و آشكارا اين كار را انجام مي‌دهند. اين مداخله هرچند به منظور حمايت از سرمايه صورت مي‌گيرد، اما دولت‌ها همچنان به دنبال گسترش و توسعه ليبراليسم در خارج از مرزهاي خود هستند.

با وجود پيروزي اوباما و شعارهايش در آمريكا، همچنان سياست مداخله نظامي در جريان است، هرچند دولت جديد آمريكا مدعي است اين مداخله صرفاً متمركز بر پاكستان و افغانستان است. اين بدان معناست كه تب جهاني‌شدن به پايان رسيده است، هرچند سياست‌هاي مربوط به آن همچنان استمرار دارد.

امروز نيز مانند گذشته، تداوم تبليغات گسترده براي ترويج ليبراليسم و مخالفت با دولت، ممكن نيست، اما تحميل سياست بازار آزاد و جلوگيري از نقش دولت در كشورهاي پيرامون، هنوز سياستي است كه شركت‌هاي انحصاري و دولت‌هاي آنها، دنبال مي‌كنند.

ظاهراً گفتمان «جهاني‌شدن» به پايان رسيده است، اما جهاني‌شدن واقعي، همچنان با فشار بالاتري خود را تحميل مي‌كند. گفتمان جهاني‌شدن ديگر براي جهانيان قانع‌كننده نيست و ما شاهديم كه دولت‌هاي سرمايه‌داري براي نجات شركت‌هاي انحصاري خود، در اقتصاد مداخله مي‌كنند.

اين بدين معناست كه گفتمان ليبراليسم ديگر به آساني نمي‌تواند در جهان ادامه يابد، بنابراين، تحقق جهاني‌شدن واقعي نيز به آساني ميسر نخواهد بود. به هرحال مي‌توان گفت برغم اينكه سياست جهاني‌شدن ادامه دارد، اما تب آن فروكش كرده و استمرار روند جهاني‌شدن، ديگر به آساني و سهولت صورت نخواهد گرفت.

منبع روزنامه اطلاعات -  سه شنبه 27بهمن 1388 ـ یکم ربیع الاول1431 ـ 16 فوریه 2010 ـ شماره 24688