روزنامه اطلاعات یکشنبه15مهر1386، 25رمضان1428، 7 اکتبر2007، شماره 24025


مقدمه:

فرهنگي كه امروزه به عنوان فرهنگ جهاني شهرت يافته است، فرهنگ و تمدني است كه توسط كشور‌هاي اروپايي پس از رنسانس پايه‌گذاري شد. اين تمدن بر دوش تمدنهاي گذشته خود از جمله تمدن اسلامي قرار دارد. ملت اروپا در جنگهاي صليبي با تمدن اسلامي آشنا شدند و به جد تلاش نمودند تا آن تمدن را در منطقه خود بازسازي نمايند. اين بازسازي با بغض و كينه‌اي توام بود كه از مظالم كليساي قرون وسطا نشأت مي‌گرفت. به اين ترتيب موجب شد تا تلاش تمدن اروپا بر اين قرار گيرد كه به تدريج به دين‌زدايي از تمدن اسلامي بپردازد و دنياگرايي را پايه اصلي بازسازي تمدن جديد قرار دهد. انسان‌گرايي و لذت‌جويي دو پايگاه ديگري بودند كه تمدن اروپا بر اساس آنان شكل گرفت. در اين جريان عقل ابزاري حكم نمود هر چه توليد مي‌شود، عملاً فايده‌اي اين جهاني بر آن مترتب باشد. به عبارت ديگر عملگرايي و اصالت فايده، معيار‌هايي براي تنظيم و توليد عناصر فرهنگي شدند. بر اين پايه، فرهنگ تخصصي و فرهنگ عمومي اروپا و ادامه آن در آمريكا، طي حدود پنج قرن شكل گرفت.‌

امروزه تمدن غرب بر پايه عناصر فرهنگي بنيادي ذكر شده مجموعه‌اي هماهنگ و قدرتمند را شكل داده كه بسياري از نيازهاي دنيوي مردم عالم را برطرف مي‌كند. حسنه دنيا درحد ظرفيت انسان‌گرايي، لذت جويي و دنياگرايي به خوبي توليد شده است. اگر جامعه ما بخواهد از اين حسنه دنيايي استفاده كند، با توجه به مباني ديني لازم است حسنه آخرتي نيز به آن اضافه نمايد. به اين منظور اگر اين توليدات در خدمت فرهنگ بنيادي اسلامي قرار گيرد و با توجه به عنصر هماهنگ‌كننده تقرب جويي، به خداوند تبارك و تعالي از نو تنظيم شود، راه طولاني پنج قرن پيموده شده توسط اين فرهنگ در خدمت نيازمنديهاي جوامع اسلامي قرار خواهد گرفت. به عبارت ديگر اگر مسلمانان با توجه به عناصر فرهنگ بنيادي خود به گزينش و بازسازي عناصر فرهنگي غرب بپردازند، مي‌توانند تمدن تازه‌اي را بنيان نهند كه مزاياي تمدن امروز را داشته باشد، در حالي كه از فقدان معنويتي كه او هم‌اكنون از آن رنج مي‌برد، در امان باشد.‌

به عبارت ديگر اگر از زاويه فرصت به جريان جهاني شدن امروز نظر افكنيم، مي‌توانيم بگوييم كه جريان جهاني شدن فرصتي براي بازسازي تمدن اسلامي براي مسلمانان فراهم كرده است. امروز فرهنگهاي اسلامي ازجمله فرهنگ ملت ايران مي‌تواند از فرصت به دست‌آمده استفاده كند و به بازسازي خود بپردازد و تمدن تازه‌اي را بنا كند كه همه جهانيان از آن منتفع گردند.

در ارتباط با پديده جهاني شدن، ما در كجا قرار داريم و براي مقابله با تهديدهاي آن و استفاده از فرصتهايي كه ايجاد مي‌نمايد، چگونه مي‌بايد عمل كنيم؟ در اين راه بايد به گونه‌اي عمل كنيم كه هويت ملي ما محفوظ بماند. براي پاسخ به اين پرسش ابتدا به تعريف سه موضوع مورد نظر خود، يعني جهاني شدن، فرهنگ و <ما> مي‌پردازيم. سپس به تعامل ميان اين سه موضوع توجه مي‌كنيم و روشن مي‌سازيم كه ما و هويت ما به عنوان يك قوم كه در سرزمين ايران زندگي مي‌كنيم، چيست، فرهنگ چه نقشي در اين هويت دارد و در ارتباط با پديده جهاني شدن چگونه مي‌بايد عمل كنيم تا بهترين استفاده از فرصت ايجاد شده را ببريم.‌

 

مفهوم جهاني شدن

متفكران و انديشمندان كشورهاي گوناگون هر يك به گونه‌اي راجع به جهاني شدن(‌ (‌Globalization سخن مي‌گويند. برداشتهاي متفاوتي از اين واژه ارائه مي‌شود و در مورد آن اتفاق نظر چنداني وجود ندارد. تعاريف جهاني شدن به رغم اختلاف ظاهري، يك ويژگي مشترك دارد: جملگي از نوع همگرايي حكايت مي‌كنند. البته اين همگرايي در چه حوزه‌اي روي مي‌دهد و پيامدهاي منطقه‌اي و بين‌المللي آن چيست، همان وجه اختلاف تعاريف مذكور است.

الف‌)‌‌ در برخي از متون و تحليل‌ها، مفهوم جهاني شدن براي توصيف نوعي همگرايي به كار مي‌رود كه مي‌توان از آن به همگرايي جغرافيايي ياد كرد. فشردگي زمان و مكان از مهمترين نشانه‌هاي تحقق همگرايي جغرافيايي است. از اين ديدگاه، فرايند جهاني شدن، دنيا را كوچكتر و مردم اقصي نقاط عالم را به هم نزديكتر مي‌كند؛ به نحوي كه حوادث و رويدادهاي هر بخش از كره زمين، ساير نقاط را نيز تحت تأثير قرار مي‌دهد. عمومي‌ترين مثال در اين مورد، اشاره به فاجعه زيست‌محيطي محدود است كه آثار مخرب فرامنطقه‌اي (جهاني) بر جاي مي‌گذارد، همگرايي جغرافيايي امر مسلمي است كه تمام پديده جهاني شدن را تفسير نمي‌كند و فقط يكي از آثار آن را نشان مي‌دهد.‌

ب‌)‌ تفسير ديگري كه از اصطلاح جهاني شدن عرضه شده، ناظر به همگرايي اقتصادي و رفاهي است؛ يعني با پيشرفت علم و تكنولوژي و انجام تحولات گسترده در سطح جهان، انسانها به هويت مشترك خود پي برده، خصومتهاي ديرينه را كنار گذاشته و به دنبال افزايش سطح رفاه و بهره‌وري همگاني از منابع و امكانات جهاني برآمده‌‌اند. پيدايش اين عزم سراسري عامل وحدت و همگرايي مردم جهان شده و بيانگر تحقق مفهوم واقعي جهاني شدن است. به عبارت ديگر، جهاني شدن به معناي همگون سازي است. قيمت‌ها، توليدات، دستمزدها، دارايي‌ها، نرخهاي بهره و سود در سراسر جهان ميل به مشابهت و يكي شدن دارند. از ديگر‌نشانه‌هايي كه اين برداشت از جهاني شدن را تأييد مي‌كند، اين است كه نقش و اهميت شركتها در نظام جهاني رو به گسترش است. دولتهاي ملي جاي خود را به كمپاني‌هاي بزرگ چند مليتي مي‌دهند و كشورهاي مختلف جهان با كمپاني‌هاي بزرگ خود مشخص مي‌شوند. ازديگر علائم رواج اين مفهوم از جهاني شدن، شدت گرفتن روابط اقتصادي و گسترش ناگهاني حجم تجارت بين‌المللي است. اين ديدگاه نيز ناظر بر بخشي از پديده جهاني شدن است و در واقع نوعي نگرش روبنايي به اين پديده دارد.

ج) تعريف ديگري كه از پديده جهاني شدن يا جهاني سازي ارائه شده، همگرايي ارتباطي و فرهنگي است؛ به اين معنا كه توسعه ابزارهاي ارتباطي، اطلاعاتي، گسترش ارتباطات ماهواره‌اي و افزايش شبكه‌هاي رايانه‌اي در دهه‌هاي اخير نوعي همگرايي ارتباطي در ميان مردم جهان پديد آورده و موجب نزديك‌تر شدن آنها از لحاظ اخلاقي و فرهنگي شده است. طرفداران اين تعريف مدعي‌اند همگرايي ارتباطي مقدمه رشد و توسعه فرهنگي انسانها و همگرايي فرهنگي آنهاست و فهم جهاني را از طريق جريان متراكم و فزاينده اخبار و اطلاعات ارتقا مي‌بخشد. به عبارت ديگر، به نظر آنها، با گسترش شبكه‌هاي ارتباطي جهان و افزايش كانالهاي تلويزيوني و رسانه‌هاي بين‌المللي به ويژه اينترنت، نابرابريهاي اطلاعاتي از بين رفته است. لذا امروز همه مردم به آساني مي‌توانند با همه نقاط دنيا در تماس باشند و از حوادث و رويدادها مطلع گردند. رواج اصطلاح دهكده جهاني مبتني برهمين تعريف است؛ يعني جهان پهناور و ناشناخته ديروز، امروز به يك دهكده كوچك تبديل شده كه مي‌توان به هر گوشه آن سركشيد و از اتفاقاتش باخبر شد. چرا عطش كسب اطلاع از ديگر نقاط جهان به وجود آمده و ارتباطات به اين گستردگي شده است؟ آيا رشد ارتباطات بر اثر پديده جهاني شدن است يا خود موجب جهاني شدن گشته است؟ سؤالات فوق نقاط ضعف اين نظريه را براي ما روشن مي‌كنند.

د) همگرايي سياسي اجتماعي برداشت ديگري از مفهوم جهاني شدن است كه همسان سازي مناسبات اجتماعي و ساختارهاي مديريتي جوامع گوناگون را دليل بر تحقق پديده جهاني شدن مي‌داند. بر اساس اين مفهوم از جهاني شدن، مردم سراسر دنيا امروزه بر خلاف قبل، از يك الگوي واحد رفتاري در همه سطوح زندگي فردي و مديريت اجتماعي پيروي مي‌كنند و يا حداقل از چند دهه گذشته، درصد افراد و كشورهايي كه يك الگوي واحد سياسي اجتماعي را پذيرفته‌اند، رو به افزايش است. لذا الگوي كاپيتاليسم كه در دهه 1970 تنها 20 درصد از مردم جهان تبعيت مي‌كردند، در آغاز هزاره سوم ميلادي مورد توجه بيش از 60 يا 70 درصد ساكنان كره زمين قرار گرفته است؛ يعني حجم عظيمي از جمعيت انساني به نظام سرمايه‌داري جهاني پيوسته و از نظام سياسي حاكم بر غرب الهام مي‌گيرند و مناسبات اجتماعي كشور خود را طبق مدلهاي نوين غربي سازمان مي‌دهند.

هر چند كه اين مفهوم از جهاني شدن، يعني همگرايي سياسي، اجتماعي و همگوني ساختارها و مناسبات مديريتي مدرن جهان، از مدتها قبل رواج يافته است، اما پس از فروپاشي امپراتوري شوروي ، اين مفهوم در قالب اصطلاح جديد نظم بين‌المللي يا نظم نوين جهاني مطرح شد. نظم نوين بين‌المللي طرحي است كه سياستمداران آمريكايي پس از بر هم خوردن تعادل جهان دوقطبي، براي ترويج فرهنگ و اعمال حاكميت يكپارچه خود براقصي نقاط دنيا انديشيده‌اند و جهاني شدن را نيز بر همين اساس معنا مي‌كنند. به عبارت ديگر غربيها و به ويژه آمريكاييها تفسير خود از جهاني شدن را به ايجاد نظم و ساختار جديدي در جهان معنا مي‌كنند كه نظم و ضامن اجراي آن، قدرت و فرهنگ برتر آمريكا باشد.

نظم نوين جهاني كه آمريكا سعي مي‌كند ميداندار آن باشد، همان نسبتي را با استعمار نو دارد كه استعمار قديم با استعمار جديد داشت. البته نظم واحد جهاني نياز تاريخي جامعه بشري است و خود نشانه‌اي آشكار بر اين است كه نظم فعلي متناسب با شأن انسان و پاسخگوي نيازهاي اساسي او نيست و طرح رواج اين بحث از روشن‌ترين دلايل وجود بحران در غرب و در جهان است. اما آنچه نبايد از آن غفلت كرد، اين است كه قدرتهاي استكباري، به خصوص آمريكا، مي‌كوشند از اين موقعيت تاريخي و بشري سوء استفاده كنند و فريبكارانه حاكميت توليد كننده خود را با صورتي ظاهر الصلاح به نام نظم نوين جهاني استمرار بخشند و جلوي يك تحول اساسي به نفع همه بشريت را بگيرند.

ه-) انديشمندان نحله پسامدرن، مدعي‌اند كه تاريخ مراحل اجتناب ناپذيري ندارد و هيچ گونه جبر يا قانونمندي كلي تاريخي در كار نيست كه همه كشورها تابع آن باشند. پست مدرنيست‌ها به اين عقيده اشاره مي‌كنند كه براي تبديل انسان سنتي به مدرن بايد هر كشور بر اساس خصلت‌هاي تمدني خود حركت منحصر به فردي را شروع نمايد. برخي از شواهد عيني نظير مخالفتهاي جدي گروهي از پست مدرنيست‌ها با انديشه‌هاي جاه‌طلبانه آمريكا مبني بر سلطه مطلق بر جهان نيز اين انتظار منطقي را تقويت مي‌كند. انديشمندان فرانسوي، مثل ميشل فوكو، دريدا و ليوتار كه خود تفكر پست مدرنيته را از دهه 60 آغاز كردند، به دليل مخالفتهاي بنيادي با سياستهاي جهاني آمريكا، از ديدگاه سياسي و نظم جهاني آمريكا راضي به نظر نمي‌رسند و با نطريه جهاني شدن امانوئل والرشتاين آشكارا مخالفت مي‌ورزند، زيرا فرانسويان اعتقاد دارند كه جهاني شدن همان نظام تك قطبي است كه آمريكا در كانون اين نظم قرار دارد، چرا كه آمريكا، تنها قدرت باقي مانده از نظام دوقطبي است. فرانسويان طرفدار نظام چند قطبي و سيستم شبكه‌اي قدرتند، اما آمريكاييها با جهاني شدن خواستار تمركز قدرت و يا به روايتي تك قطبي شدن جهان هستند. اما تأمل بيشتر و اميد دستيابي به يك تعريف اساسي بر مبناي فكري پست مدرنيست‌ها را نفي مي‌كند.

و) همگرايي اساسي يا حكومت جهاني تعريف ديگري از جهاني شدن است كه مفهوم دقيق اين اصطلاح را به همراه عناصر، عوامل و هدف نهايي‌اش نمايان مي‌سازد. بر اين اساس پديده‌اي كه امروزه از آن به عنوان جهاني شدن يا جهاني سازي تعبير مي‌شود، چيزي نيست جز تلاشي هماهنگ، برنامه‌ريزي شده، مقتدرانه و همه جانبه براي تشكيل يك حكومت واحد جهاني و سيطره قدرتمندانه بر چهار سوي عالم، به نحوي كه همه فرهنگها، كشورها و جوامع بشري تحت سلطه اين حكومت باشند و از مرام و قوانين آن فرمان ببرند.

اين تعريف از جهاني شدن نسبت به ساير تعاريف از عمق و صراحت بيشتري برخوردار است و به تعبيري پديده جهاني شدن را از جمله مسائل كهن تاريخ مي‌شمارد، زيرا پيشينه آن را در عملكرد امپراتوريهاي بزرگ گذشته و حاكميت برخي از پيامبران الهي نظير ذوالقرنين و حضرت سليمان نيز مي‌توان مشاهده نمود. همچنين ريشه‌هاي اين تعريف را در انديشه‌هاي سياسي اديان الهي بزرگ نظير دين يهود، مسيحيت و اسلام، به ويژه مذهب شيعه و تصويري كه از چشم‌انداز آينده جهان يا پايان تاريخ، ارائه مي‌كند، مي‌توان يافت. قرنهاست كه پيروان همه اين اديان بزرگ به ويژه شيعيان در انتظار مصلح دادگستري هستند كه با در هم كوبيدن اركان جهاني ظلم، مردم ستم زده دنيا را از زنجير سلطه قدرتهاي بزرگ آزاد سازد و با حذف مرزهاي اعتباري و ملاكهاي دروغين و فاصله انداز بشري حكومت عدل جهاني را برپا نمايد و همه مردم دنيا را تحت لواي يك حكومت واحد اداره كند.

با اين حال بايد اين هشدار را جدي گرفت كه در زمانه كنوني، تلاشي كه قدرتهاي بزرگ به ويژه تمدن غرب به رهبري آمريكا، براي تشكيل حكومت جهاني و سلطه بر عالم انجام مي‌دهند. نسبت به حركتهايي كه در گذشته تاريخ براي تحقق اين هدف صورت گرفته، بسيار خطرناك و علائم سلطه جهاني آنها در برخي ابعاد به تدريج در حال آشكار شدن است.

در همين زمينه، بررسي برخي از ديدگاهها، شعارها، برنامه‌ها و عملكردهاي عيني قدرتهاي بزرگ دنيا نيز نشان مي‌دهد كه آنان فارغ از همه جا و همه جار و جنجالها، تعاريف و برداشتهاي متفاوتي كه از جهاني شدن ارائه مي‌شود، به چيزي جز حكومت جهاني و سلطه همه جانبه بر عالم نمي‌انديشند و در واقع براي آن تعريف ارزشي قائل نشده و تنها در صدد دستيابي به آرمان اصلي خود هستند و لذا اين مناقشه كه جهان شدن امروز در چه حوزه‌هايي تحقق يافته، در چه زمينه‌هايي تحقق نيافته و محدوده و مصاديق آن كدام است، اگر بدون توجه به واقعيت مذكور باشد، نتيجه‌اي به دنبال نخواهد داشت.

از سوي ديگر، نمي‌توان انكار كرد كه مسلمانان جهان رسالت تبليغ و ترويج فرهنگ دين را دارند و عقيده دارند كه اين فرهنگ روزي جهاني و عالم‌گير مي‌شود. البته درست است كه اسلام به دنبال سلطه و سيطره بر ساير ملل و اديان نيست، اما از سوي ديگر مسلمانان حاضر به پذيرش سلطه كفار نيز نمي‌باشند. از اين‌رو، مجموعه تلاشهاي سازمان يافته‌اي كه امروزه مسلمانان جهان براي مقابله با سلطه كفار و تبليغ آيين مقدس اسلام انجام مي‌دهند، نقش آنان را در فرايند جهاني شدن پررنگ ساخته و تمدن اسلامي را نيز در زمره جهاني‌سازان قرار مي‌دهد.‌

با توجه به مطالب فوق به تعريف ساده‌اي از اين مفهوم اكتفا مي‌نمائيم؛ تعريفي كه به پديده جهاني شدن از منظري صرفاً جامعه شناختي نظر مي‌نمايد: جهاني شدن جرياني است كه در نتنيجه تلاش كنشگران جهاني براي شكستن مرزها (اعم از اقتصادي، فرهنگي، سياسي و جغرافيايي و توسعه نفوذ خود در سطح جهان، ايجاد شده است. اين جريان در طول تاريخ كما بيش وجود داشته و امروز به علت وجود وسايل و امكانات بيشتر، تشديد شده است.

جهاني شدن يك پديده طبيعي است كه همواره در تاريخ بشر وجود داشته است و جهاني سازي يك پروژه است كه برخي از كشورهاي عالم با توجه به جريان طبيعي جهاني شدن، در صدد پياده كردن مقاصد استعماري خود از طريق آن مي‌باشند.