انديشه سياسی - همشهري آنلاين- دكتر علي صباغيان

ماهاتير محمد،نخست وزير پيشين مالزي وقتي هنوز در اين سمت قرار داشت به عنوان اولين سخنران برجسته  خطابه هاي اوتانت در دانشگاه سازمان ملل متحد در توكيو در باره جهاني شدن سخنراني كرد. متن سخنراني او به شرح زير است.

مقدمه – سخنراني هاي‌ برجسته‌ اوتانت‌ مجموعه‌اي‌ است‌ كه‌ ازطريق‌آن‌ انديشمندان‌ برجسته‌ و رهبران‌ جهاني‌ در خصوص‌ نقش‌ سازمان‌ملل‌ متحد در مقابله‌ با چالش هايي‌ كه‌ در قرن‌ بيست‌ ويكم ‌فراروي‌ مردم‌ و ملت هاي‌ جهان‌ قرار دارد به‌ ايراد سخن‌مي‌پردازند .

 اين‌ مجموعه‌ سخنراني ها به‌ طورمشترك‌توسط دانشگاه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد و موسسه‌ مطالعات‌ پيشرفته‌ آن‌سازماندهي‌ شده‌ است‌ .

 مجموعه‌ سخنراني هاي‌ برجسته‌ اوتانت‌برمبناي‌ سنت‌ ديرينه‌ دانشگاه‌ سازمان‌ ملل‌ متحد در دعوت‌ ازرهبران‌ جهان‌ و شخصيت هاي‌ برجسته‌ به‌ توكيو - مقر اين د‌انشگاه‌ - براي‌ بررسي‌ نقش‌ سازمان‌ ملل‌ متحد در جهان‌ به‌سرعت‌ در حال‌  ، تغيير شكل‌ گرفته‌ است‌ .

اين‌ برنامه‌ هر سال‌براي‌ حداكثر چهار شخصيت‌ برجسته‌ جهاني‌ فرصت‌ ديدار ازمقردانشگاه‌ سازمان‌ ملل‌ و تبادل‌ نظر با   دانشمندان‌، سياستگذاران‌ ،رهبران‌ تجاري‌ و افكار عمومي‌ فراهم‌ مي‌كند .

اين‌ سخنراني ها به‌ افتخار ،"اوتانت‌" دبير كل‌ پيشين‌ سازمان‌ملل‌ متحد كه‌ براي‌ اولين‌ بار پيشنهاد تاسيس‌ دانشگاه سازمان‌ ملل‌ متحد براي‌ پژوهش‌ در زمينه‌ مسائل‌ جهاني‌ وافزايش‌ شناخت‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ بين‌المللي‌ را مطرح‌ كرد،خطابه‌هاي‌ برجسته‌ اوتانت‌ ناميده‌ شده‌ است‌ .

اولين‌ مورد از اين‌ سخنراني ها توسط  "دكتر ماهاتير محمد" نخست‌وزير وقت مالزي‌  با عنوان‌ " جهاني‌، شدن‌ جامعه‌جهاني‌ و سازمان‌ "ملل‌ ايراد شده‌ است‌ كه‌ ترجمه ‌آن‌ در زير از نظرتان‌ مي‌گذرد.

1 - جهاني‌ شدن‌ موضوع‌ روز شده‌ است‌ . بااين‌ وجود، قبل‌ از آن‌كه‌ اكثريت‌ مردم‌ وكشورهاي‌ جهان‌ طعم‌ آن‌ را بچشند، ترشيده‌است‌ . البته‌ اين‌ امر مايه‌ تاسف‌ است‌ چرا كه‌ جهاني‌ شدن‌ دربطن‌ خود اميدهاي‌ زيادي‌ براي‌ جهاني‌ عادلانه‌تر ،جهاني‌ خالي‌از فقر وجهاني‌ مشترك‌ بين‌ غني‌ و فقير داشته‌ است‌ .

2- چرا جهاني‌ شدن‌ اين‌قدر زود ترشيده‌ است‌؟ چرا اينقدرافراد عليه‌ آن‌ اعتراض‌ و تظاهرات‌ مي‌كنند؟ چرا فقرا كه‌تصور مي‌شود بهره‌مند - اگرچه‌ نه‌ بهره‌مند صلي‌ - از آن‌هستند آنقدر در قبول‌ آن‌ بي‌ميل‌ هستند؟ چرا آنها از شروع‌دور جديد مذاكرات‌ سازمان‌ تجارت‌ جهاني‌ طفره‌ مي‌روند وچندان‌ ميلي‌ بدان‌ ندارند؟ آيا جهاني‌ شدن‌ يا چيز ديگري‌موجب رنجش‌ و نگراني‌ آنها شده‌ است‌؟

3- اگر ما دقت‌ كنيم‌ درخواهيم‌ يافت‌ كه‌ جهاني‌ شدن‌ في‌نفسه‌موجب نگراني‌ و واكنش‌هاي‌ منفي‌ نمي‌شود، بلكه‌ پيامدهاي‌جهاني‌ شدن‌ اين‌ مسائل‌ را ايجاد مي‌كند .

4- در حال‌ حاضر جهاني‌ شدن‌ مترادف‌ باو منحصرا درباره‌بازار جهاني‌ بي‌قاعده‌ كاملا آزاد است‌ . جهاني‌ شدن‌به‌طور مطلق‌ به‌ مقررات‌زدايي‌ كامل‌ در درون‌ كشورها و بين‌كشورها ارتباط دارد . حكومت ها نه‌ تنها بايد عقب نشيني‌ كنند، بلكه‌ به‌ طور كامل‌ بايد از هرگونه‌ حق‌ و اختيارنظارت‌ بربازار محروم‌ شوند . به‌ عبارت‌ ديگر جايي‌ كه‌ تجارت‌آزاد مطرح‌ است‌ حكومت‌ خوب به‌ مفهوم‌ عدم‌ حاكميت‌ است‌ .

5- گفته‌ مي‌شود بازار خودش‌ را تنظيم‌ خواهد كرد . در واقع‌بازار بيش‌ از آنچه‌ حكومت هاي‌ كاملا منضبط انجام‌ مي‌دهند،انجام‌ خواهد داد .
اين‌ جمله‌ آخر توسط "جورج‌ سوروس‌" معامله‌گر بزرگ‌ ارزعنوان‌ شده‌ است. در كره‌ جنوبي‌ او مدعي‌ شده‌ بود كه‌معامله‌گري‌ ارز و كاهش‌ ارزش‌ آنها اقدامي‌ براي‌ نظم‌ بخشيدن به حكومت هاست‌ . آنچه‌ در ذهن‌ اين‌ دلال‌ بزرگ‌ مي‌گذرد اين‌ است‌كه‌ حكومت ها را براي‌ آنكه‌ براي‌ حكومت‌ كردن‌ خوب آموزش‌ببينند و آماده‌ شوند،بايد محدود كرد .

6- براي‌ يك‌ جهان‌ دموكراتيك‌ عجيب به‌ نظر مي‌رسد كه‌ ازحكومتهاي‌ منظم‌ منتخب مردم‌ توسط يك‌ معامله‌گر خارجي‌ ارزحمايت‌ شود . اما ظاهرا باور براين‌ است‌ كه‌ اين‌ ادعا منطقي‌و صحيح‌ است‌ چون‌ رسانه‌هاي‌ جهان‌ بلافاصله‌ جملات‌ منطقي‌ اين‌حكيم‌ بزرگ‌ را ذكر كرده‌اند .

7- طرح‌ وقبول‌ يك‌ چنين‌ ادعاي‌ مضحكي‌ معيارسيطره‌ كاپيتاليسم‌تلقي‌ مي‌شود . بازار جايي‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ در آن‌ مبادلات‌ ودادوستدها كمك‌ زيادي‌ به‌ ايجاد ثروت‌ مي‌كند . اما بازار به‌كسب سود و آن‌ هم‌ حداكثر سود مي‌انديشد . يك‌ بازار آزاد وبي‌قاعده‌ فقط مي‌تواند به‌ سودجويان‌ آزمند كمك‌ كند تا سودخويش‌ را به‌ حداكثر رسانند . فكر كردن‌ درباره‌ اين‌ كه‌ بازار دلواپس‌ حكومت‌ خوب ملتهاست‌ خنده‌آور به‌ نظر مي‌رسد .

8- ما در دوران‌ بحران‌ ارزي‌ شاهد بوديم‌ كه‌ دلالان‌ ارز ،اقتصادهاي‌ كل‌ منطقه‌ را به‌ منظور بدست‌ آوردن‌ پول‌ بيشتربراي‌ خود به‌ نابودي‌ كشيدند . آنها البته‌اين‌ امر را انكار خواهند كرد . آنها خواهند گفت‌ كه‌ اين‌ حكومتهاي‌   فاسد،غيرشفاف‌ و فرتوت‌ بودند كه‌ اقتصادهاي‌ كشورشان‌ را نابود كردند .

اما قبل‌ از 1997 ژوئيه‌ همين‌ حكومتها كشورهايشان‌را آنقدر سريع‌ توسعه‌ مي‌دادند كه‌ به‌ معجزه‌هاي‌ اقتصادي ،‌ببرهاي‌ اقتصادي‌ ،اژدها و غيره‌ موسوم‌ شده‌ بودند . امكان ‌ندارد كه‌ به‌ يكباره‌ همه‌ اين‌ ببرهاي‌ آسيايي‌ در 1997 ژوئيه‌فاسد شوند . آنها حتما از مدتها قبل‌ حكومتهاي‌ بدي‌ بوده‌اند، امادر عين‌ حال‌ قادر به‌ اداره‌ كشورهايشان‌ به‌نحو شايسته‌ و تبديل‌ آن‌ به‌ ببرهاي‌ اقتصادي‌ نيز بوده‌اند .

9- نه‌، اين‌ ادعا كه‌ سقوط اقتصادهاي‌ شرق‌ آسيا به‌ دليل‌حاكميت‌ بد و حكومتهاي‌ فاسد رخ‌ داده‌ با واقعيت‌ تطابق‌ندارد . نسبت‌ دادن‌ اين‌ مساله‌ به‌ معامله‌گران‌ ارز و بورس‌بازيها و دستكاريهاي‌ آنان‌ منطقي‌تر است، زيرا  بحران‌ بزرگ‌پولي‌ آسيا بلافاصله‌ پس‌ از ظهور معامله‌گران‌ ارز در صحنه‌اتفاق‌ افتاد .

 آنها و رسانه‌هايشان‌ پيوسته‌ درباره‌ سقوط قريب الوقوع‌ اقتصاد كه‌ به‌ يك‌ پيش‌بيني‌ واقعي‌ تبديل‌ شد،سخن‌ حركت‌گفتند كه در نتيجه آن ورود سرمايه‌ به‌ منطقه‌ متوقف‌ شد ، بانكها و به ويژه بانكهاي‌ بين‌المللي‌ از وام‌ دادن‌ گريزان‌ شدند وسرمايه‌گذاران‌ كوتاه‌مدت‌ نيز از منطقه خارج‌شدند .

10- سپس‌ معامله‌گران‌ ارز شروع‌ به‌ تزريق‌ ارزبه‌ بازاركردند . بانكهاي‌ مركزي‌ به‌طور بيهوده‌ سعي‌ در جمع‌آوري‌ پول‌اضافي‌ كردند، بانكهاي‌ مركزي‌ تنها مي‌توانند از پولي‌ كه‌دارند استفاده‌ كنند . آنها عليه‌ مديران‌ مالي‌ كه‌ قادربودند سطح‌ وجوه‌شان‌ را 20 ، تا10 يا حتي‌100 برابرافزايش‌ دهند مبارزه‌ مي‌كردند . اما همان‌طوري‌ كه‌ قابل‌انتظار بود بانكهاي‌ مركزي‌ شكست‌ خوردند و پولها واقتصادها سقوط كردند .

11- ناگهان‌ ببرها دندانها و سرپنجه‌هاي‌ خويش‌ را از دست‌دادند . يك‌ بيان‌ بديع‌ اما واقعي‌ از آنچه‌ اتفاق‌ افتادعبارت‌ است‌ از اين‌ كه‌ اقتصادها سقوط   كردند، ميليونهاكارگر اخراج‌ شده‌ وبه‌ خيابانها ريختند، آنها در آنجا آشوب برپا كردند، فروشگاهها را آتش‌ زدند،به مردم‌ بي‌گناه‌تجاوز كردند و آنها را به‌ قتل‌ رساندند .

در وضعيتي‌ كه‌مردم‌ قبلا درآمدهايشان‌ را از دست‌ داده‌ بودند، حكومتهامجبور به‌ قطع‌ يارانه‌هاي‌ مواد غذايي‌ و سوخت‌ و افزايش‌نرخهاي‌ بهره‌ و مالياتها شده‌ بودند، صندوق‌ بين‌المللي‌پول‌ خواستار كاهش‌ هزينه‌ دولتها و به‌ طور كلي‌ به‌ نمايش‌گذاشتن‌ يك‌ حالت‌ بي‌پروا شد . آشوبها افزايش‌ يافت‌ و همان‌دولتهايي‌ كه‌ قبل‌ از آن‌ آنقدر توانمند بودند كه‌كشورهايشان‌ را به‌ معجزه‌ اقتصادي‌ تبديل‌ كنند سقوط كردند .

12- چرا اين‌ مسائل‌ اتفاق‌ افتاد؟ اين‌ مسائل‌ به‌ خاطر اين نظريه‌ مضحك‌ كه‌ بازارها قادرند خودشان‌ را تنظيم‌ كنند وحتي‌ دولت‌ را منضبط نمايند، اتفاق‌ افتاد . بازارها فقط دلواپس‌ سود آن‌ هم‌ سود حداكثر هستند . در جنوب شرق‌ آسيابراي‌ اين‌كه‌ منافع‌ بازار را به‌ حداكثر برسانند براي‌نابودي‌ كل‌اقتصادها ،كشورها ، مردم‌ و به‌ويژه‌ مردم‌ فقيرو كارگران‌ آماده‌ شده‌ بودند .

 در مالزي‌ خروج‌ كوتاه ‌مدت‌سرمايه‌ موجب شد تا شاخص‌ بازار سهام‌ از1000 واحد به‌260واحد تنزل‌ كند . ميزان‌ سرمايه‌ بازار200ميليارد دلارآمريكا كاهش‌ يافت‌ . شركت ها سقوط كردند و حاشيه‌هاي‌ موردتقاضا تامين‌ شد . بانكها نيز در آستانه‌ سقوط قرار داشتندو قادر نبودند وام‌هاي‌ لازم‌ را اعطا كنند .

13-  هرآنچه‌ در مالزي‌، آسياي‌ جنوب شرقي‌ و آسياي‌ شرقي‌اتفاق‌ افتاد همه‌ به‌ دليل‌ عمليات‌ بازار آزاد بود . بله،‌ ماقبول‌ داريم‌ كه‌ حكومتهاي‌ اين‌ كشورها بهترين‌ حكومتهاي‌ جهان‌نبودند . در اين‌ كشورها فساد وجود داشت‌، پارتي‌ بازي‌ رايج‌بود و شفافيت‌ هم‌ ضعيف‌ بود . همه‌ اينها نياز به‌ اصلاح‌ داشت‌ .

اما پرسش‌ اين‌ است‌ كه‌ بايد كل‌ كشورها و اقتصادها به‌ طوركامل‌ نابود مي‌شد تا اين‌ اصلاحات‌ انجام‌ شود؟ آيا شيوه‌انساني‌تري‌ براي‌ اين‌ كار وجود نداشت‌؟ آيا اگر ما اندكي‌ديگر فرصت‌ مي‌داشتيم‌ نمي‌توانستيم‌ اقتصاد را تا حد امكان‌حفظ كنيم‌ در عين‌ اين‌ كه‌ اصلاحات‌ لازم‌ را نيز انجام‌ دهيم‌؟

14- اگر اين‌ شيوه‌اي‌ است‌ كه‌ معامله‌گران‌ ارز حكومتها رامنضبط مي‌كنند و اگر اين‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ اقتصاد آزادبراي‌ ما دارد آيا باز هم‌ دليلي‌ براي‌ استقبال‌ از آن‌ براي‌ما باقي‌ مي‌ماند؟

15- اما جهاني‌ شدن‌ ضرورتا و به‌ طور انحصاري‌ براي‌ بازاركاملا بي‌قاعده‌ آزاد طراحي‌ نشده‌ است‌ . جهاني‌ شدن‌ به‌ يك‌معنا بازي‌ جهان‌ است‌، جهان‌ به‌عنوان‌ يك‌ موجود واحد و نه‌به‌عنوان‌ موجود تقسيم‌شده‌ به‌ كشورهاي‌ متعدد با مرزهاي‌ بسته‌.ما بايد مشكلات‌و مشاجرات‌ مربوط به‌ تعامل‌ اقتصادي‌ خاموش‌ فرامرزي،‌ جريان‌ آزاد متخصصان‌ و سرمايه‌ ثروت‌ساز رابپذيريم‌ . پاسخ‌ اين‌ مساله‌ ضرورتا خراب كردن‌ مرزها نيست‌ .

ما مي‌توانيم‌ با توافق‌ ساده‌ درمورد كوتاه‌ كردن‌ مرزها به‌طوري‌ كه‌ جريان‌ سرمايه‌ به‌ داخل‌ وارد شود در عين‌ حال‌ كه‌انگيزه‌هايي‌ براي‌ خروج‌ سرمايه‌ فراهم‌ مي‌شود، به‌ همان‌اهداف‌ دست‌يابيم‌ .

16- اين‌ چيزي‌ است‌ كه‌ مالزي‌ انجام‌ داده‌ است‌.ما ورودجريانهاي‌ سرمايه‌ خارجي‌ را از طريق‌ ايجاد انگيزه‌ها وكاهش‌ مشكلات‌ بروكراتيك‌، حمايت‌ از فعاليت‌ توليدي‌ و تامين‌نيازهاي‌ سرمايه‌گذاران‌ تا حد ممكن‌ ،به‌ داخل‌ مالزي‌ ترغيب كرديم‌ . ما در اين‌ زمينه‌ تا حد زيادي‌ موفق‌ عمل‌ كرديم‌ ومدتها قبل‌ از آن‌ كه‌ "اف .آي.‌دي"‌ به‌ عبارت‌ مخفف‌سرمايه‌گذاريهاي‌ مستقيم‌ خارجي‌ تبديل‌ شود، توسط جريانهاي ‌سرمايه‌ خارجي‌ توانمند شده‌ بوديم‌.

با اين‌ وجود ،مامرزهاي‌ خود را به‌ طور كامل‌ حذف‌ نكرديم‌ . زيرا به‌ آن‌ نيازي‌داشتيم‌ . در نتيجه‌ اين‌ وضعيت،‌ صنايع‌ داخلي‌ پيشرفت‌ كردندو ماضمن‌ جذب سرمايه‌هاي‌ خارجي‌ توانستيم‌ با آنها رقابت‌كنيم‌ و با انجام‌ سرمايه‌گذاريهاي‌ لازم‌ كالاهاي‌ بومي‌ خودرا صادر نمائيم‌ تا درآمد بهتري‌ براي‌ كشور به‌دست‌ آوريم‌ .

17 - ما احساس‌ كرديم‌ كه‌ بخشي‌ از جهان‌ هستيم‌.ما ازمحرك هاي‌ رشدي‌ كه‌ توسط كشورهاي‌ ثروتمند ايجاد شده‌ بودبهره‌مند شديم‌ و آنها نيز از هزينه‌هاي‌ پائين‌ و مهارت‌كارگران‌ ما سود بردند . از اين‌ كوتاه‌ كردن‌ آرام‌ و گزينشي ‌ديوارهاي‌ مرزي‌ همه‌ سود بردند و به‌ همين‌ طريق‌ مامي‌توانيم‌ به‌ شيوه‌اي‌ عمل‌ كنيم‌ كه‌ همه‌ از كوتاه‌ كردن‌گزينشي‌ مرزهاي‌ ما سود برند .

18 - من‌ تصور نمي‌كنم‌ كه‌ حاميان‌ يك‌ جهان‌ بدون‌ مرز واقعا بدان‌ پايبند باشند . اگر آنها واقعا به‌ اين‌ امر معتقدباشند ديگر نمي‌توانند به‌ طور تبعيض‌آميز فقط خواستارحذف‌ مرزها براي‌ ورود و خروج‌ جريانهاي‌ سرمايه‌ به‌ تنهايي‌باشند . اگر جهان‌ ما واقعا بدون‌ مرز باشد در آن‌ صورت‌مردم‌ نيز بايد قادر باشند تا آزادانه‌ به‌ كشورها وارد ويا از آنها خارج‌ شوند .

در يك‌ جهان‌ كاملا بدون‌ مرز بايد ميليون‌ها انسان‌ فقيردر آفريقا، آسيا و آمريكاي‌ لاتين‌ قادر به‌ مهاجرت‌ به‌كشورهاي‌ غني‌ باشند و ضمن‌ اين‌ كه‌ به‌ كاهش‌ هزينه‌ها درآنجا كمك‌ مي كنند باري‌ نيز بر دوش‌ آنان‌ باشند .اما، حتي‌حاميان‌ شديد يك‌ جهان‌ جهاني‌ شده‌ بدون‌ مرز، تصريح‌ مي‌كنندكه‌ مرزها تنها براي‌ نقل‌ و انتقال‌ سرمايه‌ حذف‌ شود .

 درمالزي‌ و هر كشور ديگر وقتي‌ اقشار فقير از محل‌ خود به‌مناطق‌ شهري‌ ثروتمند و صنعتي‌ مهاجرت‌ مي‌كنند، مشكلاتي‌ راموجب مي‌شوند . اما قضيه‌ در اينجا فرق‌ مي‌كند چون‌ كه‌ درداخل‌ هر كشور همه‌ در پرتو حقوق‌ شهروندي‌ يكسان‌ از حق‌مهاجرت‌ برخوردارند .

19 - در يك‌ جهان‌ كاملا جهاني‌ شده‌ كه‌ در آن‌ مرزي‌ وجودندارداين‌ انتظار منطقي‌ وجود دارد كه‌ افراد فقير به‌كشورهاي‌ ثروتمند مهاجرت‌ كنند . وقتي‌ ثروتمندان‌ مي‌تواننددر كشورهاي‌ فقير پول‌ به‌دست‌ آورند، چرا فقرا نتوانند دركشورهاي‌ ثروتمند پول‌ به‌دست‌ آورند؟ آيا چنين‌ امري‌عادلانه‌ نيست‌؟ اما نه‌ . جهاني‌ شدن‌ به‌ هيچ‌وجه‌ به‌ حركت‌آزاد كارگران‌ از يك‌ بخش‌ جهان‌ به‌ بخش‌ ديگر اجازه‌ نمي‌دهد .

20- اين‌ شبيه‌ همان‌ استانداردهاي‌ دوگانه‌ سابق‌ است‌ . يعني‌برد يكي‌ و باخت‌ ديگري‌ . جهاني‌ شدن‌ در حال‌ حاضر يك‌ بازي‌برد - برد نيست‌ ، بلكه‌ فقط به‌ برندگاني‌ كه‌ بردشان‌ ادامه‌دارد و بازندگاني‌ كه‌ همچنان‌ مي‌بازند مربوط است‌ .

21- اما اگر واقعا جهاني‌ شدن‌ اكنون‌ چنين‌ يكسويه‌ است،‌آيا ما قادر هستيم‌ از اين‌ يكسويي‌ آن‌ بكاهيم‌؟ ما نيازي‌به‌ انكار جهاني‌ شدن‌ نداريم‌ بلكه‌ ما بايد همراهان‌ اين‌روند همچون‌ بازار آزاد بي‌قاعده‌ و ساير موارد را پذيريم‌ .آيا ما بايد به‌ صراحت‌ بپذيريم‌ كه‌ جهاني‌ شدن‌ بازار آزاداست‌ و بازار آزاد جهاني‌ شدن‌ است‌؟

22- پاسخ‌ اين‌ پرسش‌ مطمئنا منفي‌ است‌ . ما مي‌توانيم‌ جهاني‌شدن‌ را بدون‌ بازار كاملاآزاد، بدون‌ مقررات‌زدايي‌ كامل‌و بدون‌ محروم‌سازي‌ حكومتها از حق‌ نظارت‌ و قانونگذاري‌داشته‌ باشيم‌ .

23 - اجازه‌ بدهيد بار ديگر به‌ معاملات‌ ارزي‌ اشاره‌ كنم‌ .آيا معاملات‌ ارزي‌ بايد بخشي‌ از جهاني‌ شدن‌ باشد؟ به‌ طورمسلم‌ نه‌ . ما حتي‌ مي‌توانيم‌ تجارت‌ جهاني‌ را بدون‌معامله‌گران‌ ارز داشته‌ باشيم‌ . در واقع‌ ما مي‌توانيم‌تجارت‌ جهاني‌ را با نرخهاي‌ ثابت‌ ارز داشته‌ باشيم‌ . تمام‌تلاش‌ نظام‌ "برتون‌ وودز" ايجاد نرخهاي‌ ثابت‌ ارز بوده‌ است‌ .

24- در سالهاي‌ اوليه‌ پس‌ از جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ و مدتها پس‌ ازآن‌ نرخهاي‌ ثابت‌ ارز برتون‌ وودز براي‌ كشورها و مناسبات‌تجاري‌ آنها با يكديگر ثبات‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ بود.در پرتو اين‌ شرايط، جهان‌ توانست‌ از ضربه‌ جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ بهبود سريع‌حاصل‌ نمايد . در مقايسه‌ با اين‌ بهبود، بهبود پس‌ از جنگ‌جهاني‌ اول‌ بي‌قاعده‌ و ناعادلانه‌ بود .

 آلمان‌ شكست‌ خورده‌از شديدترين‌ ركود رنج‌ مي‌بردو مارك‌ نيز به‌ دليل‌ كاهش‌شديد ارزش‌ بي‌مصرف‌ شده‌ بود . آن‌ وضعيت‌ چنان‌ تنفر تلخي‌ دربين‌ آلمانيها برجا گذاشت‌ كه‌ آنها را آماده‌ پذيرش‌ هيتلر وجاه‌طلبي‌هاي‌ ديوانه‌وار او كرد و نهايتا جان‌ ميليونهاتن‌ را گرفت‌ . اين‌ امر تا حدودي‌ نتيجه‌ يك‌ نرخ‌ ارز غيرثابت‌ بود .

25 - پس‌ چه‌ چيز درباره‌ يك‌ نرخ‌ ارز ثابت‌ در جهاني‌ شدن‌اشتباه‌ است‌؟ مالزي‌ براي‌ مقابله‌ با بورس‌ بازيهاي‌معامله‌گران‌ ارز و جلوگيري‌ از غلتيدن‌ كشور در ورطه‌ ورشكستگي‌، نرخ‌ ارز خود را ثابت‌ كرد . اين‌ اقدام‌ مالزي‌انواع‌ و اقسام‌ پيشگويي‌هاي‌ شوم‌ را به‌ دنبال‌ داشت‌ .

عده‌اي‌مي‌گفتند اقتصاد مالزي‌ به‌ طور كامل‌ سقوط خواهد كرد.گروهي‌ مي‌گفتند مالزي‌ به‌ جهاني‌ منفور تبديل‌ شده‌ كه‌ همه‌سرمايه‌گذاران‌ از آن‌ فرار خواهند كرد و ديگران‌ مي‌گفتندمالزي‌ مجبور خواهد بود براي‌ جذب كمك‌، كاسه‌ گدايي‌ به‌ دست گيرد.

26- خوب، هيچ‌كدام‌ از اين‌ پيشگويي‌هاي‌ شوم‌ اتفاق‌ نيفتاد .ما به‌ طور كامل‌ بهبود يافتيم‌ .درسال 2000 رشد اقتصاد ما 5/8  درصد بود . امسال‌ رشد اقتصاد مالزي‌ خيلي‌ كمتر ازپارسال‌ خواهد بود اما دليل‌ آن‌ كنترل‌هاي‌ اعمال‌ شده‌ برسرمايه‌ها يا نرخهاي‌ ثابت‌ ارز نيست‌ . دليل‌ اين‌ امر كاهش‌رشد اقتصاد آمريكااست‌ كه‌20 درصد صادرات‌ مالزي‌ را جذب مي‌كند.

27- يك‌ سازوكار براي‌ تثبيت‌ نرخهاي‌ ارز بايد ايجاد شودكه‌ قادر باشد كاهش‌ ارزش‌ پولهاي‌ اقتصادهاي‌ ضعيف‌ و افزايش‌ارزش‌ پول‌ اقتصادهاي‌ قوي‌ را تنظيم‌ كند . مطمئنا اقتصاددانان‌ و كارشناسان‌ مالي‌ بزرگ‌ جهان‌ قادر به‌ ايجادسازوكار خوبي‌ كه‌ تا حد زيادي‌ از بحران‌ اقتصادي‌ جلوگيري‌ كند، هستند .

28- مرزها را براي‌ اين‌ كه‌ جهان‌ بيشتر جهاني‌ شود ممكن‌ است‌بتوان‌ از بين‌ برد، اما در عين‌ حال‌ در مورد اقلام‌ تجاري ،‌از لحاظ زمان‌ و ساير شرايط همچنان‌ گزينشي‌ باقي‌ ماند .

درواقع‌ نيازي‌ به‌ از بين‌ بردن‌ مرزها براي‌ هر چيز و هر كس‌در يك‌ زمان‌ مشخص‌ وجود ندارد . به‌ علاوه‌ لازم‌ نيست‌ تعرفه ‌همه‌ كالاها نيز به‌ صفر رسد . درست‌ است‌ كه‌ براي‌ اين‌ امر درموافقتنامه‌هاي‌ سازمان‌  جهاني تجارت‌  شرايطي‌ در نظر گرفته‌شده‌ است‌ اما بايد اذعان‌ كنيم‌ كه‌ آنها به‌ تنهايي‌ كافي ن‌يستند . هميشه‌ فشارها متوجه‌ بازگشايي‌ اقتصادها، اجازه‌ورود و خروج‌ جريان‌ سرمايه‌ و سود بردن‌ از نقل‌ و انتقالات‌سرمايه‌ به‌ جاي‌ سرمايه‌گذاريهاي‌ توليدي‌ بلندمدت‌ است‌.

29- ما نيازي‌ به‌ بهره‌مندي‌ از اقتصادهاي‌ مقياس‌ غولها وانحصارات‌ چندجانبه‌ يا يك‌جانبه‌ نداريم‌ . سازمانهاي‌ بسياربزرگ‌ كارآيي‌ خود را از دست‌ مي‌دهند و به‌ موجودات‌ متكبري‌تبديل‌ مي‌شوند كه‌ به‌ آثار منفي‌ فعاليت هايشان‌ توجهي‌دارند . آنها به‌ سادگي‌ بر روي‌ هر چيزي‌ به‌ تاخت‌ و تازخواهند پرداخت‌ .

30- بنابراين‌، اين‌ شركتها و بانكهاي‌ بزرگ‌ و كوچك‌ هستندكه‌ مي‌توانند در سطح‌ ملي‌ و بين‌المللي‌ فعاليت‌ كنند.شركتهاي‌ كوچك‌ بايد تا حدودي‌ مورد حمايت‌ قرار گيرند . اين‌حمايتها بايد شبيه‌ امتيازاتي‌ باشد كه‌ به‌ بازيكنان‌ بازي‌گلف‌ داده‌ مي‌شود يعني‌ نه‌ تنها زمين‌ بايد هموار باشد بلكه‌نابرابري‌ در بين بازيكنان‌ نيز جبران‌ مي‌شود . حكومتهابايد در پذيرش‌ يا رد دسترسي‌ ابرشركتها و بانكها به‌كشورشان‌ مجاز باشند . اما آنها بايد بتوانند اين‌ اقدام‌ راتوجيه‌ كنند.

31- زماني‌ شركتهاي‌ غول‌آسا مجبور به‌ فروپاشي‌ بودند.انحصار شركت‌ نفتي‌ موبيل‌ راكفلر بر صنعت‌ نفت‌ آمريكا موجب تصويب قوانين‌ ضد انحصار و ضد تراست‌ در اين‌ كشور شد.پس‌ ازجنگ‌ جهاني‌ دوم‌ شركتهاي‌ بزرگ‌ آلماني‌ و ژاپني‌ از هم پاشيدند . شركت‌ تلفن‌ بل‌ در آمريكا نيز فروپاشيد .

32 - بعدا هر يك‌ از اجزاي‌ اين‌ شركتها به‌ شركتهاي‌ بزرگي ،بزرگتر از اجداد خود تبديل‌ شدند . اكنون‌ آنها بار ديگر باهم‌ ادغام‌ مي‌شوند و شركتهاي‌ باز هم‌ بزرگتري‌ به‌وجودمي‌آورند . شركتهاي‌ ادغام‌شده‌ همچنان‌ ادغام‌ مي‌شوندبه‌طوري‌ كه‌ در عمل‌ از حكومت‌ بسياري‌ از كشورها بزرگتر وازلحاظ مالي‌ از آنها قدرتمندتر شده‌اند . حتي‌ بسياري‌ ازحكومتهاي‌ قدرتمند كشورهاي‌ قوي‌ نيز از آنها مي‌ترسند .

33- اين‌ شركتها اكنون‌ تصميم‌ گرفته‌اند تا تعداد شركتهاي‌مجاز در هر صنعت‌ در سراسر جهان‌ را محدود كنند . در صنايع‌خودروسازي‌ تنها پنج‌ شركت‌ يا كمتر فعال‌ خواهند بود . همين‌تعداد در بخشهاي‌ بانكداري‌ و صنايع‌ فعاليت‌ خواهند كرد.هيچ‌ تضميني‌ نيست‌ كه‌ اين‌ انحصار چندجانبه‌ از طريق‌ ادغام‌بيشتر به‌ انحصار يكجانبه‌ تبديل‌ نشود . همچنين‌، هيچ‌ تضميني‌درباره‌ اين‌ كه‌ آنها خود را به‌ صنايع‌ خاصي‌ محدود نكنند ياتنوع‌ را رها سازند و با ساير غولها ادغام‌ شوند، وجود ندارد .

34- شايد من‌ كسي‌ باشم‌ كه‌ ايجاد وحشت‌ بي‌مورد مي‌كند . امااز آنجا كه‌ ما فقط 43سال‌ قبل‌ طعم‌ استقلال‌ را چشيده‌ايم‌، مالزي‌ اكنون‌ مرزهاي‌ خود را به‌عنوان‌ محافظي‌ مشروع‌ تلقي‌مي‌كند كه‌ در پشت‌ آن‌ بايد اقتصادش‌ را مديريت‌ كند . اگر درآن‌ زمان‌ كسي‌ به‌ ما مي‌گفت‌ كه‌ چند دهه‌ بعد بايد حفاظي‌ كه‌به‌وسيله‌ مرزهايمان‌ ايجاد شده‌ را از دست‌  ، بدهيم‌ ما او رايك‌ وحشت‌آفرين‌ بي‌مورد محسوب مي‌كرديم‌ .

اما امروزه‌ به‌ ماگفته‌ مي‌شود كه‌ زمان‌ مرزها گذشته‌ است‌ . اكنون‌ قرار است‌ يك‌جهان‌ و آن‌ هم‌ يك‌ جهان‌ بدون‌ مرز وجود داشته‌ باشد.ما ديگرنمي‌توانيم‌ از مرزهايمان‌ براي‌ محافظت‌ از خود استفاده‌‌كنيم‌ پس چگونه ما مي‌توانيم‌ مطمئن‌ شويم‌ كه‌ در اين‌ جهان‌جهاني‌ شده‌ بدون‌مرز، بانكها و شركتهاي‌ غول‌آسا بر جهان‌حاكم‌ نخواهند شد و ما را نابود نخواهند كرد؟

35-  زماني‌ كه‌ پس‌ از جنگ‌ مخرب جهاني‌ دوم‌ ملتهاي‌ اين‌ جهان‌تصميم‌ به‌ تلاش‌ مجدد براي‌ همكاري‌ بين‌المللي‌ و حكومت‌جهاني‌ گرفتند، اميدهاي‌ زيادي‌ در اين زمينه ظهور كرد كه‌ سازمان‌ملل‌ متحدكه‌ نوع‌ جديدي‌ از جامعه‌ ملل‌ بود صلح‌ جهاني‌ راتضمين‌ خواهد كرد. اين‌ سازمان‌ مستعمرات‌ كشورهاي‌امپرياليستي‌ را آزاد خواهد كرد . بنابر اين‌ ما از آن‌استقبال‌ كرديم‌ و در نتيجه‌ آن‌ مالزي‌ و تعداد زيادي‌ ازمستعمرات‌ ديگر كشورهاي‌ اروپايي‌ طعم‌ استقلال‌ را چشيدند.

36- ما تصور مي‌كنيم‌ استقلال‌ به‌ معني‌ دارا بودن‌ حق‌ حكومت‌و اداره‌ آزادانه‌ كشورمان‌ است‌ . اين‌ پرزيدنت‌ سوكارنو رئيس‌جمهور پيشين‌ اندونزي‌ بود كه‌ شكل‌ جديد استعمارگري‌ راتشخيص‌ داد و آن‌ را استعمار جديد ناميد . قبلا ما فكرمي‌كرديم‌ او يك‌ آدم‌ فرومايه‌ است‌، اما اكنون‌ فهميده‌ايم‌كه‌ او فرد آگاهي‌ بود كه‌ آينده‌هاي‌ دور را مي‌ديد.

37- اكنون‌ سازمان‌ ملل‌ متحد آن‌ نهادي‌ كه‌ ما انتظار آن‌ راداشته‌ايم‌ نيست.اين‌ ايده‌ كه‌ قدرتهاي‌ بزرگ‌ داراي‌ حق‌ وتو ،اين‌ حق‌ را به‌ نفع‌ همه‌ اعمال‌ خواهند كرد اكنون‌ منسوخ‌ شده‌است‌ . امروزه‌ حق‌ وتو غالبا براي‌ امور نادرست‌ به‌ كارگرفته‌ مي‌شود .
38-
سازمان‌  جهاني تجارت‌ در پرتو سازمان‌ ملل‌ متحد شكل‌گرفت‌ . بنابر اين‌ ما بايد دراين‌ انديشه‌ باشيم‌ كه‌ اين‌سازمان‌ يك‌ نظام‌ تجاري‌ آزاد عادلانه‌ براي‌ همه‌ فراهم‌ كند.اما با اين‌ وجود ما درمي‌يابيم‌ كه‌ اين‌ سازمان‌ نيز يك‌ابزار براي‌ پيشبرد سياستهاي‌ ثروتمندان‌ در جهان‌ و تقويت‌هر چه‌ بيشترآنهاست‌ .

39 - كشورهاي‌ كوچك‌ ناتوان‌، مديون‌ ثروتمندان‌ هستند . آنهامجبورند اكنون‌ با نگراني‌ از دست‌ دادن‌ كمك‌، وام‌ و سايرانواع‌ حمايتها به‌سر كنند. اين‌ كشورها به‌ شدت‌ متفرق‌هستند و با هياتهاي‌ كوچك‌ به‌ مذاكره‌ آمده‌اند ومي‌خواهند موضوعات‌ پيچيده‌ را با هياتهاي‌ بسيار آگاه‌كشورهاي‌ غني‌ كه‌ مورد حمايت‌ كارشناسان‌ آماده‌ در داخل‌كشورشان‌ قرار دارند مورد بررسي‌ قرار دهند.آنها با دستوركاري‌ كه‌ توسط خودشان‌ تنظيم‌ نشده‌ مواجه‌ هستند . برخي‌ ازاين‌ كشورها قبلا هياتهايي‌ را از كشورهاي‌ ثروتمند به‌منظور تسهيل‌ موضع‌شان‌  به كار گرفته اند. هميشه‌ اين‌ خطروجود دارد كه‌ نقش‌ پول‌ ناديده‌ انگاشته‌ شود.

40- سياست‌ سازمان‌ جهاني تجارت‌  درباره‌ تجارت‌ عادلانه‌ نيست‌.اين‌ سازمان‌ براي‌ از بين‌ بردن‌ گلوگاهها به‌ منظور كمك‌ به‌كشورهاي‌ غني‌ براي‌ غني‌تر كردن‌ آنهاست‌ . در سازمان‌ جهاني تجارت‌، جهاني‌ جهاني‌ شده‌ و بدون‌ مرز فعال‌ نخواهد شد بلكه‌تحميل‌ خواهد شد.

41 - ما در حالي‌ درباره‌ فضيلت‌ دموكراسي‌ براي‌ كشورهايمان‌سخن‌ مي‌شنويم‌ كه‌ فقدان‌ دموكراسي‌ عمومي‌ در اموربين‌المللي‌ را شاهد هستيم‌ . در سازمان‌ ملل‌ و هر جاي‌ ديگرقدرتمندان‌ آنچه‌ را مي‌خواهند به‌ دست‌ خواهند آورد و به‌ضعفا آنچه‌ بايد، واگذار خواهد شد.

42 - اين‌ يك‌ تفسير غم‌انگيز درباره‌ وضعيت‌ تمدن‌ جهاني‌ درقرن‌ بيست‌ويكم‌ و هزاره‌ سوم‌ است‌ . ما از زمان‌ مردان‌چماق‌به‌ دست‌ غارنشين‌ كه‌ به‌ رقيب خود كتك‌ مي‌زدند و زن‌ اورا مي‌ربودند پيشرفت‌ چنداني‌ ‌نكرده‌ايم‌.به رغم‌ آن‌ كه‌نظام‌سازمان‌ ملل‌ در حال‌ اصلاح‌ است‌ وضعيت‌ ابتدايي‌ امورآن‌ همچنان‌ ادامه‌ دارد . مطمئنا تا وقتي‌ تجارت‌ جهاني‌ مطرح‌است،‌ بورس‌ بازي‌ در بازارهاي‌ ارز نيز مطرح‌ خواهد بود.

43- اين‌ بحثي‌ درباره‌ جهاني‌ شدن،‌ جامعه‌ جهاني‌ و سازمان‌ملل‌ متحد است‌ . من‌ اميدوار بودم‌ كه‌ بتوانم‌ چيزهاي‌ خوبي‌بگويم‌ . اما از گفتن‌ نكته‌ جديد در اين‌ خصوص‌ ناتوان‌ شدم‌ ،زيرا شاهد آن‌ هستم‌ كه‌ بي‌عدالتي‌ به‌ آساني‌ در هر لحظه‌ درخصوص‌ بسياري‌ از كشورها اعمال‌ مي‌شود چرا كه‌ ما سعي‌ داريم‌حقوق‌ دموكراتيك‌ آزادي‌ بيان‌ و حقوق‌ اقليت‌ را اعمال‌ كنيم‌ .

اگر ما مي‌خواهيم‌ شاهد جهاني‌ بهتر   باشيم‌، ثروتمندان‌ وقدرتمندان‌ بايد خويش‌ را به‌ شنيدن‌ ديدگاههاي‌ مخالف‌ فقرا وضعفا ملزم‌ نمايند و به‌ طور جدي‌ به‌ آنها توجه‌ نمايند وخويش‌ را آماده‌ تقديم‌ قربانيان‌ اندكي‌ بكنند . بايد جلوي‌حرص‌ و طمع‌ گرفته‌ شود زيرا مي‌تواند ما را نابود كند.هنوز هم‌ براي‌ انديشه‌ها و اعمال‌ خيرخواهانه‌ جايي‌ وجودارد.

44- من‌ از دانشگاه‌ سازمان‌ ملل‌ به‌ خاطر اين‌ فرصتي‌ كه‌ دراختيارم‌ قرار داد تا از تريبون‌ آن‌ اين‌ سخنان‌ را ايرادكنم‌ تشكر مي‌كنم‌ . من‌ مي‌دانم‌ كه‌ توسط كساني‌ كه‌ كنترل‌اطلاعات‌ ارسالي‌ به‌ جهان‌ را بر عهده‌ دارند به‌ طور كامل‌ناديده‌ انگاشته‌ خواهم‌ شد . من‌ مي‌دانم‌ كه‌ به‌ من‌ تهمت‌ مرتدخواهند زد . اما اين‌ را مي‌دانم‌ كه‌ من‌ نيز به‌ اندازه‌ آنهااز حق‌ آزادي‌ بيان‌ برخوردارم‌ و در اينجا من‌ حقم‌ را مطالبه‌مي‌كنم‌
 
منبع همشهري آنلاين